“فونتامارا” و مبارزه ادبی علیه فاشیسم ؛ از جنوب ایتالیا تا نسخه فارسی

به گفته خبرنگار اخبار آنلاین ، فونتامارا یکی از آثار ادبیات معاصر ایتالیایی است که به سبک رئالیسم اجتماعی نوشته شده است. تمایلات سیاسی و سوسیالیستی نویسنده در کار مشخص است و طنز متحرک مورد استفاده در متن با ترجمه Manouchehr Atashi مشهود است.
تاریخچه این کتاب در یک شهر ایتالیایی به نام فونتامارا یافت می شود ، جایی که Manouchehr Atashi به فراستا سفر کرده است و از نزدیک مشکلات و مشکلات مردم منطقه را می داند. به همین دلیل ، ترجمه آن از “فونتامارا” ترجمه ای موفق در نظر گرفته می شود که فضای و زبان نویسنده را به خوبی به فارسی ترجمه کرده است. این یکی از آثاری است که در گروه ادبی ایتالیا علیه فاشیست ها قرار می گیرد و در دوره اقتدار بنیتو موسولینی نوشته و منتشر شده است.
فونتامارا در دو فصل نوشته شده و در سال 2 منتشر شده است که به عنوان اولین کتاب نویسنده وی ، وی را به شهرت جهانی تبدیل کرد. نکته مهم در مورد تأثیر این است که اولین شات ترجمه آلمانی ایتالیایی بود. سال 2 به زبان انگلیسی منتشر شد و سال 2 پس از پایان جنگ جهانی دوم بود که سیلون نسخه ویرایش شده خود را از ایتالیایی منتشر کرد. نسخه اول ترجمه آتش از آن سال راه اندازی شد و توسط انتشارات امیر کبیر در سال 9 منتشر شد. ترجمه توسط چند نفره در کشور ارائه می شود.
کتاب دیگری از سیلیون “Bree and Wine” است که در سال 2 به آلمانی منتشر شد و توسط محمد قاضی ترجمه شده است. این کتاب همچنین از نظر روحیه اجتماعی و سیاسی مانند “فونتامارا” است.
رمان بعدی در مورد زندگی مردم روستای فونتامارا است که تحت سلطه معلمان فئودالی و فاشیسم زندگی می کند ، اما دشمنان اصلی آنها عبارتند از: فقر ، اطلاعات و عدم دانش و سیستم فاشیستی.
Manouchehr Atashi ، در معرفی خود در ترجمه Fontamara ، راهی را برای “به چه زبانی باید این را بیان کنم؟” و اینگونه است:
“شکی نیست که در فونتامارا غالب است. این زبانی است که ما در مدرسه می آموزیم ، و همچنین لاتین ، فرانسه یا اسپرانتو. اما برای ما ، این یک زبان خارجی است ، یک زبان مرده است که فرهنگ کلمات و دستور زبان از عمل خود ما دور شده است.
قوانین دیگر از جنوب ایتالیا قبل از من صحبت و نوشته است ، اما همانطور که می خواهیم به شهر برویم ، کفش ، گردن و کراوات داریم ، اما بلافاصله در مورد ما خواهیم فهمید. هنگامی که افکار ما شکل می گیرد ، زبان ایتالیایی فقط می تواند آنها را تراشیده و فلج کند ، بنابراین اشتباه ترجمه شده است ، ترجمه ای که هرگز وارد راه نمی شود. اگر درست است که باید قبل از ارائه یک زبان یاد بگیریم که در مورد آن فکر کنیم ، شواهدی که ما برای صحبت با ایتالیایی به طور کلی صحبت کردیم که واقعاً نمی توانیم درباره آن فکر کنیم. فرهنگ ایتالیایی همیشه یک فرهنگ مدرسه برای ما بوده است.
اما تا زمانی که او هیچ وسیله دیگری برای درک (و خود دانستن یک ضرورت اجباری) نداشته باشد ، او دوست دارد همه کارهایی را که جهان می خواهد آگاه باشد ، انجام دهد ، یعنی حقیقتی که در فونتامارا اتفاق افتاد ، به زبانی که من آموختم. حتی اگر این یک میزبان باشد ، روشی که داستان به نظر من گفته می شود ، شبیه ماست. این هنر فونتامارا است. من ، کودک ، آن را یاد گرفتم. “وقتی من در حاشیه خانه ما ، یا در خانه یا کنار چرخ پارچه بودم ، مدت طولانی نشسته بودم و به دنبال آهنگ پایه چرخ و گوش دادن به داستانهای قدیمی بودم.”
بد نیست که نگاهی به آغاز متن معرفی آتش بیندازیم. او در ابتدای مقدمه می گوید:
“منظور من از وقایع شگفت انگیز تابستان گذشته در فونتامارا اتفاق افتاد.
من آن را به دهکده باستانی و ناشناس کشاورزان فقیر واقع در نزدیکی مارکیکا ، در شمال منطقه ای به نام دریاچه فوچینو ، در دره ای بین کوه ها و تپه ها داده ام. بعداً فهمیدم که این ، گاهی اوقات با تغییرات جزئی ، به سایر شهرهای جنوب ایتالیا اشاره دارد. مهمتر از همه ، وقایع عجیب و غریب که صادقانه در این کتاب ثبت شده اند ، در چندین مکان اتفاق افتاده است ، اگرچه به روش های مختلف و در زمان های مختلف. اما این نمی تواند یک دلیل قانونی برای حقیقت باشد. از آنجا که حتی برخی از نام ها مانند ماریا ، فرانچسکو ، جیووانی ، لوکایا ، آنتونیو و بسیاری دیگر به طور کلی محبوب هستند. مگر اینکه وقایع واقعی و مهم همه ، مانند تولد ، مرگ ، عشق و رنج ، برای همه ما رایج باشد ، با این حال ، مردم هرگز از گفتن آنها خسته نخواهند شد.
همانطور که گفته شد ، فونتامارا مانند سایر روستاهای تقریباً بی رحمانه ایتالیایی ، واقع در دشت ها و کوه ها ، به دور از حمل و نقل است ، و اگرچه نسبت به سایر همسایگان تا حدودی عقب تر ، فقیرتر و بیابانی است. اما فونتامارا ویژگی های خاص خود را دارد. “
موارد زیر بخشی از ترجمه این ترجمه در رمان است:
در آن روزها ، ما اغلب برای یافتن شغلی برای یافتن فصل محصول به فوچچینو می رفتیم. ما مجبور شدیم قبل از طلوع آفتاب از خواب بیدار شویم تا قبل از طلوع آفتاب در فوچینو باشم تا کسی با ما تماس بگیرد. بدبختی و بدبختی ما در کلمات مناسب نبود. روزی فقط فقیرترین خط مجبور شد راه سختی به آن بدهد. اما اکنون ، زمان سختی برای همه ما بود. منظره ناچیز که با صاحبان کوچک داشتیم به طور کلی بود و محصولی که فقط برای پرداخت بدهی خود پرداخت می کرد ، بنابراین ما مجبور شدیم روز به روز زنده بمانیم. صاحبان زمین بزرگ به زودی مقدار زیادی از نرخ های روزانه را منفجر کردند و دست خود را پایین آوردند. اما علی رغم فروتنانه ، همیشه چنین دهقانان گرسنه ای وجود داشتند که مجبور بودند آن را بپذیرند. برخی از آنها در مرحله اشتغال بودند که آماده پذیرش چنین مبلغی اندک و بدون تبلیغ حقوق بودند. از بازار FUSA تا Fuchchino ، ما مجبور شدیم علاوه بر پنج کیلومتر به بازار ، بین ده تا پانزده کیلومتر برسیم. و ما باید از این طریق به خانه برویم. هر شب احساس تجزیه و تحلیل می کردم. من به همسرم می گفتم: “من فردا بلند نمی شوم. نمی توانم فشار بیاورم. من فقط می خواهم برای من بمیرم!”
اما ساعت سه صبح ، هنگامی که خروس ظاهر شد ، ما راه حل را از خواب بیدار می کردیم و پسرم را می خواند و یک برده شراب می نوشد.
با بازگشت و بازگشت دهقانان فونتامارا ، مبارزه بر روی آب دائماً شدت می گرفت. بین برادرم و من پیلاتس ، همه چیز باعث جنگ و درگیری ما شد ، زیرا هیچ یک از ما از فداکاری برای دیگری راضی نبودیم. هر دوی ما با فرزندانمان به کار خود رفتیم ، اما با یکدیگر صحبت نکردیم و به یکدیگر نگاه کردیم که گویی در جنگ هستیم.