محمد کسبی ؛ از ایفای نقش والدین مراقبت از بیمار/هنرمندی که می خواستند اخلاق ، ایمان و هنر را متحد کنند.

Zainab Kazemkhah: محمد کسبی در 4 ژوئن در خیابان ری کوچه ، جنوب تهران متولد شد. دوران کودکی وی در کوچه های خاک نازی آباد گذراند. این محله بعداً بسیاری از ریشه های محبوب خود را پیدا کرد. پسری که زمانی به پنجره های دبستان رازی نگاه می کرد ، نمی دانست که روزی در مراحل بزرگ تئاتر و سینما می درخشد.
از زمان نوجوانی ، نور در قلب او روشن بود. در سیزده سالگی وارد کاخ جوانان راه آهن شد. جایی که برای اولین بار صحنه را امتحان کردید. برای او ، تئاتر سرگرمی نبود بلکه نوعی تجربه زندگی بود. از سنین جوانی به پزشکی علاقه مند بود و در امتحان ورودی پذیرفته شد ، اما او در کلاس یا آزمایشگاه استراحت نکرد. او مسیر دیگری را انتخاب کرد. مسیری که در دانشکده هنرهای نمایشی به پایان رسید ، جایی که او آموخته است ، نه تنها یک مهارت در بازیگری بلکه درک عمیق از رنج انسان و رنج اوست.
در سالهای اوج انقلاب ، محمد کسبی یکی از اولین کسانی بود که به طور فعال در شکل گیری نهادهای فرهنگی جدید شرکت کرد. او یکی از بنیانگذاران مرکز هنری وزارت فرهنگ و هدایت اسلامی بود. مراکز که بعداً برای هنرمندان وفادار و متعهد پناهنده شدند. در همان سال ها ، با گروهی از جوانان وفادار ، به همراه محسن ماخملباف ، وی در تولید “توبه ناسو” شرکت کرد. این فیلم آغاز موج جدیدی در سینمای ایران بود. سینمایی که می خواست اخلاق ، ایمان و هنر را متحد کند.
کاسابی اما او تنها بازیگر نبود ؛ در بسیاری از آثار دهه شصت ، او حضور و حتی یک جهت گیری فکری داشت. فیلم هایی مانند “Otra Muerte” ، “Boycut” ، “Crisis” و Shelier بخشی از حرفه پرکار او هستند. اما دلیل حضور وی روی پرده سینما بدون شک نقش پدرش در “پدر” مژیدی بود. چهره پدر سخت کوش اما دوست داشتنی ، با نگاهی به ایمان و غم و اندوه. کار درخشان او در این فیلم برنده جایزه کریستال سیمورگ برای بهترین بازیگر نقش اول زن در جشنواره فیلم فجر شد و در سال 2 جایزه بهترین بازیگر فیلم آسیایی را به دست آورد.
در دهه های بعد ، کاسیبی چهره ای آشنا در تلویزیون شد. مردم او را بیش از هر چیز به یاد می آورند ، در نقش پدران مهربان ، معلمان بیمار و مردان عادلانه. سریال هایی مانند “Khoshkab” ، “سه در چهار” ، “propietarios” ، “Zanaba Baba” و “دادستان” با او درگذشت. در زمانی که بسیاری از بازیگران به دنبال ظاهر بودند ، تجارت ساکت بود ، با چهره ای آرام و ناخودآگاه.
او همچنین به عنوان بازیگر ، نویسنده و کارگردان مراقب و متفکر بود. نمایشنامه های “Archivo” و “Zalo” از جمله آثار وی است که در جشنواره های دفاعی و فرهنگی مقدس مورد تجلیل قرار می گیرد. فیلم “شنا در زمستان” ، که او کارگردانی کرد ، تصویری انسانی و ساده از مبارزات درونی انسان با شرایط زندگی دشوار ارائه داد. تصویری که مطابق با دیدگاه او از هنر باقی مانده است: هنر برای تعالی انسان ، نه برای ظاهر.

سبک محمد کسبی آرام ، داخلی و عمیق بود. او هرگز بازی نکرد تا دیده شود. او نقش اعتقاد را داشت. نگاه نافذ او ، سکوت او و لحظات کوتاه بازتاب بین دیالوگ ها بخشی از زبان ویژه وی بود. شخصیت هایی که او ایجاد کرد از زندگی مردم بود. مردانی با دست های دست و پا چلفتی و قلبهای روشن.
در طول زندگی خود ، محمد کسبی از بحث و جدال فرار کرده بود. این نه یک مصاحبه پر زرق و برق بود و نه حضور رسانه ای. او مردم را ترجیح می داد که او را از طریق نقش های خود بشناسند ، نه در پشت تریبون. این سکوت آگاهانه همان عزت بود که در تمام بازی های او دیده می شد.
در سالهای آخر عمر خود ، با وجود بیماری ، او خود را از هنر فاصله نگرفت. بعضی اوقات او در جلسات تلویزیونی یا هنری حضور داشت و از نسل جوان بازیگران می خواست “برای حقیقت” هنر را آموزش دهند. “
مرگ وی در پاییز نه تنها به معنای عدم حضور یک بازیگر بلکه پایان نسل از هنرمندان متعهد بود. نسلی که با ایمان آغاز شد و با صداقت ادامه یافت. محمد کاسبی برای سینمای ایران نمادی از یک هنرمند است که در میان ناآرامی ها باقی مانده و در میان نسل ها ، از ارزش های انسانی خود شکایت می کند.
اکنون ، به یاد سینمای ایران ، نام او در کنار پدران مهربان و مردان صادق حک شده است. چهره ای که هر بار که لبخند می زند لبخند می زند ، یادآوری می کند که شما هنوز هم می توانید در این زمین مؤمن باشید و هنوز هم یک هنرمند باشید.
۵۹۵۹