نور انتخاب: روایت نخبه گرا از هنر زن

اما به محض اینکه مسیر عبور از ورودی ، شکاف عمیقی بین بیانیه و واقعیت است. آنچه در گالری ها اتفاق می افتد ، نه یک گفتگوی چند رشته ای با گذشته و حال ، که بیشتر به عنوان یک خانواده خواندن ملودی است. ملودی که بارها از رسانه های رسمی و تاریخ نگاری معمولی شنیده ایم. سرانجام ، این نمایشگاه به جای باز کردن پنجره ای به تجربیات مختلف زنان ، به آینه ای تبدیل شده است تا هر زمان که در مرکز روایت رسمی هنری ایران باشد ، تصویر همان زنان را منعکس کند.
اولین احساس هنگام راه رفتن در سالن ها ، اشتیاق کشف نیست بلکه سکوت بزرگی است. این سکوت به دلیل کمبود کار نیست بلکه به انتخاب برخی از صداها است. این نمایشگاه آثار بزرگان هنر مدرن ایران ، از جلال ریاضیات و مونایر فریمانفرمیان گرفته تا لیلی ماتین دافاری و بهجات صدر را نشان می دهد ، مطمئناً بخشی مهم و قابل احترام از تاریخ هنر زنان است. با این حال ، سوال اساسی این است: آیا روایت “زنان” در هنر ایران به این حلقه نخبه محدود است؟ به نظر می رسد که متصدی این تصور را که “صدای زن” فقط در اروپا می گذرد ، متعلق به خانواده های فرهنگی یا داشتن سرمایه سهم خاص است ، به طور غیر ارادی تأیید کرده است. در اینجا ، سکوت از صداهای فعلی قوی تر است. سکوت که در آن فریادهای هنرمندان حاشیه ای ، طبقات پایین و جوانترین نسلی که با تأسیسات محدود ایجاد می کنند از بین می روند.
اما قرار گرفتن در معرض قرار گرفتن در معرض ، برای من ، که در سه دهه گذشته در حال تعقیب وقایع موزه است ، احساس عجیب تکرار بود: تکرار همان نور معیوب و آزار دهنده که سالهاست یک بیماری مزمن بوده است. تابش نور سخت روی سطح آثار پدیده جدیدی نیست. این را سالها به یاد می آورم. این بار ، مانند گذشته ، رفلکس های چشمگیر روی بوم و پشت شیشه لذت های ترکیب و جزئیات قلم را در هاله نابود می کردند.
این تداوم یک شکست فنی ساده نیست. برای کسی که به مرور زمان شاهد آن بوده است ، به یک نشانه نمادین از بی تفاوتی ساختاری تبدیل می شود. این روشنایی ناراحت کننده استعاره دقیقی از کل طراحی قرار گرفتن در معرض است. درست هنگامی که نور در تابلوها قرار می گیرد و فقط برخی از آنها را فاش می کند ، دیدگاه برگزارکنندگان فقط در یک قسمت محدود ، درخشان و از پیش شناخته شده از تاریخ هنر زنان است. این “نور انتخابی” سایه های گسترده ای را در اطراف این مرکز درخشان ، زنان نسل های بعدی و آنهایی که از جاده های غیررسمی آمده اند ، نادیده می گیرد. ادامه این مشکل ، پس از همه امسال ، می تواند نشان دهد که اولویت صفحه ، نه ایجاد یک “تجربه” کیفی برای مخاطب ، بلکه به سادگی “فضای گالری را پر کنید” با نام های شناخته شده.
در نمایشگاهی که در سال 6 تأسیس شده است ، انتظار می رود روایت “زنان” به یک لحظه تاریخی خاص محدود شود و یک پل به زمان حال و آینده ارائه شود. با این حال ، عدم وجود تقریباً مطلق هنرمندان جوان یک خلاء قابل توجه و بازتابی است. چگونه می توان توجیه کرد که در بین هزاران فارغ التحصیل زن هنر با رسانه های تصویری کاملاً متفاوت ، رسانه ها و زبان ها ، نمونه قابل توجهی از این نمایشگاه وجود ندارد؟
حتی وقتی صحبت از روایتی متفاوت می شود ، مانند مجموعه زندگی کارگران من در یادا مویرری ، این صدا در خود نمایشگاه به حاشیه رانده شده است. قرار دادن این کار در یک دیوار واحد از یک گالری سه پایه ، در حالی که دو دیوار دیگر عمدتاً خالی هستند ، بر این قاعده تأکید می کند که به جای نشانه کثرت ، استثناء آن را به حاشیه رانده می شود. این طرح یک استعاره فیزیکی از همان حاشیه نشینی محتوا است که بر کل قرار گرفتن در معرض تأثیر می گذارد. این رویکرد این سؤال جدی را ایجاد می کند که آیا متصدی عمداً از پیچیدگی ها و صداهای نسل جدید جلوگیری کرده است تا روایتی ایمن و ایمن از “زنانه” ارائه دهد.
برای درک عمق این انتخاب کلاس ، تجزیه و تحلیل تاریخی و تطبیقی سایر زمینه های هنری در همان دوره مفید است. در دهه 1980 ، هنگامی که بسیاری از هنرمندان زن پیشگام در هنرهای تجسمی عمدتاً از قلب مراکز غنی ، روشنفکری و فرهنگی ناشی می شوند ، شن و ماسه ای مانند تئاتر و سینما ، به ویژه در راهروهای محبوب مانند لالزار ، ظهور بازیگران و خوانندگان را دیدند. این زنان ، غالباً به استعداد خالص ، جسارت و سوزش بستگی دارند و زندگی آنها روایتی زنده از تحرک اجتماعی و تحرک اجتماعی بود.
این رویارویی باعث می شود مسئله اصلی انتقاد بیشتر برجسته شود: چرا روایت “زن هنرمندان” در نمایشگاه فعلی منحصر به زنانی است که “امتیاز” داشتند و نه کسانی که با “محدودیت” می جنگیدند؟ نمایشگاه ناخواسته شکاف تاریخی مهر را تأیید می کند: به نظر می رسد که در یک زمان معین ، “پادشاهی عالی” هنرهای تجسمی نخبگان ، در حالی که “پادشاهی های محبوب” مانند تئاتر ، ورودی برای ظاهر استعداد پایین ترین سطح جامعه بود. یک گزارش کامل از زنان باید با این رویارویی تاریخی و تنوع مسیرهای بیولوژیکی زنان مقابله کند.
سرانجام ، قرار گرفتن در معرض گزارش زنان می تواند به عنوان نمونه ای از “روایت ناتمام” در نظر گرفته شود. هزینه این رویکرد ادغام یک کلیشه جدید به جای کشف یک هویت چند جانبه است. هنگامی که “هنر زن به آثار زنان یک طبقه خاص و یک لحظه تاریخی کاهش می یابد ، و همچنین هنگامی که” هنر جهان اسلام “محدود به آثاری با مسائل مذهبی خاص است ، ما در حال ساختن یک الگوی باریک هستیم.
مشکل اصلی “ژانر برای دیدن” هنر ، بلکه “بر اساس جنسیت در معیارهای نادرست و محدود” نیست. “گزارش” واقعی زنان گزارشی است که این برچسب ها را نه به عنوان یک مرز ، بلکه یک نقطه شروع برای کشف کثرت بی پایان آن می داند. این گزارش از زمانی شروع می شود که ما به زوایای بی دقتی می درخشیم: زنان دیروز و امروز ، چه در صدای مخالف و هم رادیکال ، و این واقعیت که زنانه بودن یک اثر می تواند هزاران چهره مختلف داشته باشد. موزه هنر معاصر تهران ، مانند موسسه توسعه هنری این کشور ، می تواند و باید فراتر از این روایت های امن باشد و پنجره ها را نه تنها به تاریخ بلکه در حال حاضر و آینده هنر زنان ایرانی باز کند.
5959