ترند های روز

رمز و راز که یوسا نمی خواست فاش شود

ماریو بارگووا یوسا در تابستان دچار بیماری جدی شد ، اما تصمیم گرفت که آن را علنی نکند ، اما دوستان نزدیک وی آن را می دانستند. او آخرین ماه های زندگی خود را در مکانهایی که الهام بخش برخی از معروف ترین رمان های وی بود ، گذراند.

به گفته ایسنا ، ماریو بارگاس یوسا تقریباً پنج سال ملاقات کرده بود که در آستانه مرگ بود. پزشکان این تابستان به او گفتند. به گفته اقوام وی ، یکی از اولین کارهایی که نویسنده پس از دریافت خبر انجام داد ، نوشتن نامه ای به سه فرزندش ، آلووارو ، مورگانا و گونزالو بود. در این نامه او آنها را از بیماری نفرین خود مطلع کرد. بیماری که اگرچه قابل درمان نیست ، می تواند روند پیشرفت را به تأخیر بیندازد. خانواده Barguas Josia ، که خود را “قبیله” می نامد ، بلافاصله به تماس پدر پاسخ داد. منشور دوباره به او و فرزندانش منتخب شد و اختلافات خانوادگی که از زمان جدایی وی از همسرش پاتریسم یوسا و آغاز رابطه با ایزابل پرکلر شکل گرفته بود ، تشکیل شده بود.

Bargas Yusa ، آخرین بازمانده از نسل درخشان نویسندگان آمریکای لاتین که ادبیات جهانی را دگرگون کرده اند ، تصمیم گرفتند خبر بیماری خود را علنی نکنند. من نمی خواستم در مورد آن صحبت کنم ، حداقل نه مستقیم. در تابستان ، یک سال قبل از تشخیص ، وی در مصاحبه ای با بی بی سی در مورد پیری و مرگ تأمل کرد. مصاحبه بخشی از رویداد بنیاد نوبل در مادرید بود. وی گفت: “مرگ به من آسیب نمی رساند.” اگر انسان ابدی بود ، زندگی بسیار کسل کننده و مکانیکی می شد. من فکر می کنم زندگی بسیار زیبا است ، زیرا به پایان می رسد. من وقتی می نویسم مرگ را می خواهم ، مثل یک حادثه. همانطور که زندگی در حال انجام است و ناگهان بریده می شود. این ایده آل من است. “
در آن زمان زندگی او پرشور بود. در سن نه سالگی ، او درگیر عشق پرشور با ایزابل پریشلر بود و در آستانه نوزدهمین رمان خود با عنوان “روزهای سخت” (1) بود. او پس از یادگیری در مورد بیماری خود ، کارهای روزانه خود را کنار نگذاشت و هر روز از هفته نوشت.
علی رغم این بیماری ، وی هیچ یک از تعهدات خود را لغو نکرد و در نمایشگاه کتاب لیما به عنوان میهمان افتخاری شرکت کرد و برای بزرگداشت 50 مین سالگرد انتشار گفتگوی کتاب در Catudral به آلاسکا و ماربیا سفر کرد. در ساحل سول ، او برای روزه گرفتن در جشنواره نویسندگان آمریکای لاتین و تور تبلیغاتی رمان خود ، در کلینیک Bochgengar روزه گرفت.
در قرنطینه سال ، وی در خانه ای از مادرید در خانه روابط عمومی ماند و در طی آن مسئله دائمی شایعات و ستون های شایعات بود ، اما موفق شد انتقال پزشک خود را به رسانه ها حفظ کند. این بیماری به خانواده نزدیک شد.
در تاریخ 1 آوریل ، وی در یک کلینیک در مادرید در بیمارستان بستری شد و فرزند ارشدش الیوارو اعلام کرد که به دلیل کاوید -1 است. در دسامبر همان سال ، رابطه او با پرنسلر به پایان رسید. وی در مصاحبه با روزنامه ال پائیس در ماه فوریه گفت: “من پشیمان نیستم.” “این تجربه بود و تمام شد.” و یک بار دیگر ، او در مورد مرگ گفت: “جاودانگی برای من وحشتناک و کسل کننده است. نه ، بهتر است بمیریم ؛ بعداً ، اما در پایان.”
چند روز پس از مصاحبه ، وی به آکادمی فرهنگ و زبان فرانسه در پاریس پیوست. در این مراسم با حضور میهن پرستی یوسا و سه فرزندش حضور داشت. پادشاه پیشین اسپانیا ، خوان کارلوس اول و کریستینا پرنسس نیز دعوت شد. این مراسم آخرین رویداد عمومی بزرگ وی بود. در تاریخ 6 ژوئیه ، وی دوباره در کلینیک مادرید بستری شد و خانواده وی اعلام کردند که این به دلیل دوباره کوووید -2 است.
جوسا پس از تابستان بازنشستگی خود را اعلام کرد. در ماه اکتبر ؛ و به ساده ترین راه: با یک یادداشت کوتاه در پایان آخرین رمان خود “سکوت” (1). وی همچنین در دسامبر همان سال با این ستون خداحافظی کرد و آخرین داستان خود را در روزنامه ال پائیس پس از پنج سال منتشر کرد.
سپس او سفر و حضور عمومی خود را به حداقل رساند. او تابستان گذشته به خانواده خود در یونان در یونان رفت و چند روز را در خانه خود در مادرید گذراند و قبل از بازگشت به پرو. در آنجا ، او با اسپانیا خداحافظی کرد. پاپاراتزی عکسی را که از خانه اش بیرون می آمد ، چند متر از کاخ سلطنتی گرفت. دلگادو و از همیشه خسته به نظر می رسد.
این نویسنده نوبل تصمیم گرفت آخرین ماه های زندگی خود را در زادگاه خود لیما بگذراند. در خانه خودشان ، با عزیزانشان و با مراقبت از تیمی از پرستاران حرفه ای. زندگی سابق او ، عیسی عیسی ، در پایان ماند. وی در مصاحبه ای در سال 2007 گفت: “من می خواستم زندگی را تا آخر زندگی کنم ، نه در زندگی قبل از مرگ بمیرم ؛ این غم انگیزترین وضعیت برای انسان است.” او موفق شد او به خواسته های خود رسید.
در سالهای آخر زندگی خود ، وی از مکانهایی در لیما بازدید کرد که الهام بخش برخی از معروف ترین رمان های خود بود: مدرسه متوسطه ارتش Lefyio Prado و منطقه قدیمی لیما ، که حومه شهر رمان “شهر و سگ” بود. زندان سان خوان د لوریگانچو ، که با رمان “زندگی واقعی آلخاندرو میتا” (1) مرتبط است و مکانهایی که الهام بخش رمان “گفتگوی catudral” است.
در ماه مارس ، در هشت سالگی ، او به محله Sinko Skinas رفت که الهام بخش رمان “ساکت” بود. در 5 مارس ، او روز تولد خود را در خانه خود به همراه خانواده جشن گرفت.
خاطره او ضعیف تر بود ، اما همیشه می گفت می خواهد به عنوان نویسنده بماند. با این حال ، وی افزود: “البته ، هیچ کس نمی داند که چگونه آن را به خاطر می آورد ، یا اصلاً باقی خواهد ماند.” این نگرانی اصلی نبود ؛ Bargas Yusa گفت که او برای مرگ ننوشته است و برای زندگی می نویسد.
منبع: روزنامه اسپانیایی El Pais (El País)

۲۴۴۵۷

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا