چرا این مرد بچه های بیچاره را می کشد؟
به گزارش خبرگزاری فارسیرو، «دختری با سوزن» فیلمی ترسناک تاریخی-روانی به کارگردانی مگنوس ون هورن است که بر اساس داستان واقعی قاتل سریالی دانمارکی داگمار اوربی ساخته شده است. قاتلی که پرکارترین قاتل زنجیره ای دانمارک بود که مادران فقیر را فریب داد تا فرزندانشان را به عنوان فرزند خوانده تحت مراقبت او بگذارند و سپس آنها را کشت. این فیلم برای رقابت نخل طلای هفتاد و هفتمین جشنواره فیلم کن انتخاب شد و نامزد اسکار 97 بهترین فیلم بین المللی از دانمارک است.
داستان این فیلم داستان شاد یک خیاط جوان شیرین نیست که برنده جایزه بهترین خیاط خانگی در تلویزیون بی بی سی شده است، بلکه سوزن مورد بحث در واقع یک سوزن بافندگی برای سقط جنین در توالت عمومی در کپنهاگ پس از جنگ است. . اول این فیلم، اولین کارگردان سوئدی وان هورن، یک فیلم ترسناک بر اساس پرونده قاتل زنجیرهای دانمارکی در سال 1921 است که در سیاه و سفید اکسپرسیونیستی با کنتراست بالا فیلمبرداری شده و فضایی آزاردهنده و غیرقابل تحمل را با موسیقی متن فیلم هافمیر حفظ کرده است.
فیلم قبلی ون هورن، «عرق» چندان متقاعد کننده نبود. آن فیلم تصویر متفاوتی از زنانگی ارائه داد که در آن یک زن تلاش میکرد تا با معیارهای اجتماعی خود سازگار شود. “عرق” پرتره یک اینفلوئنسر جوان تناسب اندام است که در آستانه سقوط است. اما فیلم جدید کارگردان، «زن با زن» به طرز وحشتناکی تکان دهنده و از نظر فنی با استعداد است، و مانند «سوینی تاد» ساندهیم، با درخشش هایی از لینچ، فون تریر یا حتی تاد، بی طنز است. خواهد بود
داستان فیلم در کپنهاگ گل آلود می گذرد و شهر به سبک گوتیک با اتاق های تاریک و تنگ و کوچه های باریک به نظر می رسد. این فیلم درباره دنیایی است که در آن زندگی زنان نادیده گرفته می شود و مقامات نسبت به رنج آنها منزجر و بی تفاوت هستند و وقایع فیلم در زمانی رخ می دهد که جنگ جهانی اول باعث می شود قتل عام عادی به نظر برسد.
«دختری با سوزن» فیلمی جذاب و هنری با مضمونی تاریک است، اگرچه تصمیم ون هورن برای تقسیم تمرکز دراماتیک بین یک قاتل زنجیره ای واقعی و یک زن خیالی (دختری با سوزن) شگفت انگیز است.
ویک کارمن سون همیشه عالی که در فیلم کشور خدا هلنور پالماسون و تعطیلات ایزابلا ایکلوف بازی کرد، نقش کارولین، زن جوان فقیری را بازی میکند که ظاهراً شوهرش در جنگ ناپدید شده و گمان میرود در عملیات کشته شده مرده است (این عنصر کمی آزاردهنده است). (همانطور که فیلمنامه ون هورن در جای دیگر می گوید که دانمارک در جنگ بی طرف بود). او که قادر به دریافت مزایای بیوه های جنگی نیست، در یک کارخانه خیاطی کار می کند و در آنجا رابطه ای پرشور با صاحب ثروتمند یک کارخانه نساجی برقرار می کند که پس از باردار شدن از او خواستگاری می کند.
اما مادر عصبانی مرد مخالف این ازدواج است. در واقع، شوهر کارولین پس از روز آتش بس، با ماسکی برای پوشاندن زخم های وحشتناک صورتش بازمی گردد، به این معنی که تنها شغلی که می تواند به دست آورد هیولا در سیرک است. کارولین در ناامیدی در حمام سقط جنین می کند و اینجاست که با داگمار اوربای افسانه ای (و واقعی) با بازی ترین دیرهولم ملاقات می کند. تاجر به کارولین می گوید که می تواند با پرداخت هزینه ای کودک را به فرزندی قبول کند. اما این نوزادان به فرزندی پذیرفته نمی شوند.
داستان حاوی عناصر نگران کننده اما باورپذیر است: داگمار برای کاهش وحشت و ناامیدی خود به اتر معتاد می شود. او همچنین یک بچه کوچک در خانه دارد (ظاهراً یک نوزاد از گذشته است که طاقت نداشت برای “فرزندخواندگی” آن را رها کند) که کارولین باید به او شیر دهد. کاوش عمیق تر در گذشته داگمار، از جمله تجارب او از فقر، سوء استفاده و خشونت، شخصیت او را غنی می کرد و تصمیمات تلخ او را توضیح می داد. در عوض، این مضامین تا حد زیادی به کارولین داده میشود و رشد شخصیت دیرهولم را محدود میکند. با این حال، فیلم از ابتدا تا انتها حس ترس را برمی انگیزد.
ون هورنای موفق میشود داستان اصلی را با ایدههای خارقالعادهاش متعادل کند و فیلمبرداری سیاه و سفید زیبای میخائیل دیمک بهطور عجیبی رویایی و مستند است. فیلمنامه اگرچه قابل پیش بینی است، اما کاملاً پر تعلیق است.
۲۴۴