امیر بخارا در ایلام – فارسیرو
تفاوت این بار در نام است زیرا «انجمن حمایت از توسعه فضاهای آموزشی و فرهنگی» – با حمایت سرکار خانم افسانه هدایتی و آقای مجتبی محمود هاشمی – بانی ساخت این مدرسه ششم ابتدایی شد. و او را «علی دهباشی بخارا» نامید.
ساختن مدرسه در یک منطقه فقیر کار خوب و حتی بهتر است. وقتی نام یک شخصیت فرهنگی در آن می آید، «تر» دیگری اضافه می شود. با عرض پوزش، قواعد دستوری زبان فارسی اجازه افزودن کلمات بیشتری را نمی دهد، اما می توان ادامه داد که بهتر است به نام فردی که عمر خود را وقف فرهنگ کرده است نامگذاری شود و در نهایت نام بخارا به نورعلی تبدیل شود. . نوشته نور و شب های بخارا.
یادآور شوم، در شبی که به مناسبت صدمین سالگرد محمدعلی موحد برگزار شد، استاد از بانی مراسم نه به عنوان کارگردان یا سردبیر بخارا، بلکه به عنوان «امیر بخارا» یاد کردند و به نظر من این بهترین است. توضیحات
قاعدتاً باید در مورد مدرسه دهباشی بخارا بنویسم، اما در نامش هم اشتباه نمی کنم و می توان به توصیه دکتر شفیعی کدکنی مبنی بر «رقابت با خودت و وجدانت قضاوت» عمل کرد. چه کم کار کرده باشی چه کم» دهباشی با خودش در مسابقه فرهنگی!
بنابراین زیاده روی نیست اگر گفته شود علی دهباشی با سرعت و سرعتی که در برگزاری جلسات بخارا داده است، انگار وارد رقابتی با خودش شده است که مدام حفظ می شود و نمی کند. متوقف می شود. ، تا جایی که نام خود و بخارا را آنقدر در هم آمیخته است که متقابل هم نیستند و انجمن حامی هم نمی ایستد.
سرعت برنامههایی که علی دهباشی هفتهای چند بار و به بهانههای مختلف ترتیب میدهد – به جز لحظاتی که نفس کشیدن برایش سختتر میشود – به حدی است که انسان از خود میپرسد: آیا این اتفاق خواهد افتاد؟ ما داریم بله، ما آن را داریم! این هم یک نمونه است. البته بزرگان ادب و هنر و فلسفه و سایر حوزه ها نیز به دعوت خود نه نمی گویند و نمی توان بدون مهمانی و شرکت کننده و در عصری که کار از حد و اندازه شده است میزبانی کرد. این یک مسابقه است، نمی دانیم با خودش رقابت می کند یا با زمان می جنگد. نه با میزبان بلکه با مهمان. همیشه شعبان و یک بار رمضان!
من نمی خواهم بگویم چرا نهادهای دارای بودجه و در واقع نهادهایی که بودجه می خورند، آنقدر کار نمی کنند که نهادهای رسمی اهمیتی نمی دهند. جنبه نگران کننده مربوط به بیماری تنفسی دهباشی و عدم همکاری ریوی دهباشی است و یک لحظه می ترسد که اگر کسی عجله دارد به خاطر دیر نکردن است.
به همین دلیل وقتی خبر میرسد نام دهباشی روی مدرسهای میآید، آن نگرانی هم به ذهن متبادر میشود، اما خوشبختانه سنت حسنه قرار گرفتن نام زندگان و اهالی بر روی مدارس خیریه نامیده میشود. یا با حمایت این انجمن.
هرچند چندی پیش نام مدرسه راهنمایی سپه سالار را تغییر دادند و با اینکه خانواده مرحوم مطهری راضی نبودند، تغییری در آن صورت نگرفت. یک روز تابلوی تقدیم فرمانفرمایان در انستیتو پاستور کوچک شد یا شنیدیم که تصمیم گرفتند نام خیر خوابگاهی در ابتدای خیابان ویزار را تغییر دهند و نگاه ها تنگ شد.
چقدر از تو پنهانم، هر بار که از خیابان یوسف آباد شماره 16 رد می شوم و می بینم نام خانواده مان در دبیرستانی به یاد پدرش به همت پسر عمویم نشسته است، بدون اینکه ریال در این کار نقش داشته باشد، حس خوبی را تجربه می کنم. .
می دانم که علی دهباشی هم در ابتدا ممتنع بود و حاضر شد کلمه بخارا را اضافه کند، اما می توانم حدس بزنم که این حس برای سلامتی او هم مفید باشد.
بالاخره دیدم در مناطقی مثل شهر اواز در پروژه ای قسمتی از سربرگ «احسان» را گرفته اند و مثلاً کنار آسانسور پلاک گذاشته اند و نوشته اند: احسان خانم. یا آقای کاستارد.
در جاهای دیگر اما زیاد رایج نیست، هرچند فکر کنم در تهران، در بیمارستان امیرعلم دیدم.
انسانیت آدمی در این کارها و خاطره هاست و علی دهباشی حق داشت یکی از آن خوبی ها را در دامانش داشته باشد.
۲۴۳۵۷