ترند های روز

جان تراولتا درباره «پالپ فیکشن» / فیلمی که زندگی بازیگران را تغییر داد گفت

به گزارش خبرگزاری فارسیرو، «داستان عامه پسند» که 30 سالگی خود را در 23 مهرماه جشن می گیرد، در ساخت فیلم بعدی اثر بسیار زیادی بر جای گذاشت.

به گزارش مهر، این فیلم که در ابتدا توسط کوئنتین تارانتینو نویسنده و کارگردان و راجر آواری دوست و همکار قدیمی وی در آرشیو ویدیو طراحی شده بود، در نهایت به یک ادیسه کمدی تبدیل شد. خشونت آمیز، مبتکرانه و غیرخطی. این فیلم علاوه بر احیای حرفه جان تراولتا، ساموئل ال. جکسون را نیز به نمایش گذاشت و او را محبوب کرد و صنعت فیلم‌های تقلید آمیزی پر رونق را ایجاد کرد. این فیلم برنده نخل طلای جشنواره کن 1994 شد و 7 نامزدی جایزه اسکار را دریافت کرد که در نهایت برای فیلمنامه تارانتینو و آواری برنده اسکار شد. موفقیت تجاری آن با فروش 213 میلیون دلاری با بودجه 8.5 میلیون دلاری، اقتصاد فیلم مستقل را برای همیشه تغییر داد.

برای تجلیل از داستان محبوب، ورایتی با بیش از 20 نفر از بازیگران و عوامل فیلم صحبت کرد که در زیر خلاصه می شود:

ایده Pulp Fiction به اواخر دهه 1980 برمی گردد، زمانی که تارانتینو و آواری با هم در یک فروشگاه ویدیویی در جنوب کالیفرنیا کار می کردند.

راجر آواری نویسنده داستان: ایده اولیه «داستان پالپ» ساخت 3 فیلم کوتاه با 3 کارگردان مختلف بود. من یکی را انجام می دهم، کوئنتین یکی را انجام می دهد و آدام ریفکین یکی را انجام می دهد. فیلمنامه‌ای نوشتم به نام «قوانین شعله» و در طول مسیر، کوتاه کوتاهم تبدیل به فیلمنامه «سگ‌های انبار» شد، آدام چیزی ننوشت و «پالپ فیکشن» چیزی بود که تا مدت‌ها قرار نبود اتفاق بیفتد. .

و سپس کوئنتین “Barn Dogs” را ساخت و انواع پیشنهادات جالب برای انجام پروژه های استودیویی دریافت کرد. اما یک روز با من تماس گرفت و گفت: مدام به «داستان عامه پسند» فکر می کنم و می خواهم آن را تبدیل به فیلم بلند کنم و خودم کارگردانی کنم. بنابراین فیلمنامه‌ام را پس گرفتیم و سپس به آمستردام رفتیم و تمام صحنه‌هایی را که نوشته بودیم که قبلاً در فیلم نبوده‌اند، نوشتیم و Pulp Fiction ساخته شد.

لارنس بندر، تهیه کننده: بعد از “Barn Dogs” من به آمستردام پرواز کردم تا او را آنجا ملاقات کنم و او یک واکمن کوچک داشت و به دیک دیل و میزرلو گوش می داد و در حین نوشتن به این همه موسیقی بالا و پایین گوش می داد.

دنی دویتو، تهیه کننده اجرایی: یک روز زنگ در را زدند و بسته ای بود، پاکتی با 155 صفحه. به خدا قسم هنوز داغ بود و بالای صفحه نوشته بود «داستان پالپ اثر کوئنتین تارانتینو، پیش نویس نهایی». با یک فنجان چای روی مبل فرو رفتم و می خواندم و می خندیدم. از اول تا آخر دوستش داشتم. شک بزرگ این بود که 155 صفحه بود. شما معمولاً یک صفحه در دقیقه می روید و زمان نهایی فیلم 154 دقیقه بود.

بندر: ما می خواستیم بودجه بین 6 تا 8 میلیون دلار باشد زیرا به این ترتیب می توانستیم کنترل بیشتری روی خود فیلم داشته باشیم زیرا بودجه به اندازه کافی کم بود. و وقتی فیلم را ساختیم، باور کنید یا نه، بودجه آن فیلم به معنای واقعی کلمه 8.5 میلیون دلار بود. و وقتی همه چیز تمام شد، 500000 دلار، یعنی دقیقاً 8 میلیون دلار بازیابی کردیم.

دو: من با هاروی روبرو هستم [واینستین] من رفتم و او گفت: “خب، ما این کار را با دنیل دی لوئیس انجام می دهیم که به تازگی برای فیلم پای چپ من اسکار گرفته است.” گفتم: کارگردان جان تراولتا را می خواهد. من به این مرد گفتم که برش نهایی را دارم و او می تواند از بازیگران تایید کند. در نهایت کوئنتین به چیزی که می خواست رسید و کاملاً درست می گفت و بقیه تاریخ است.

جان تراولتا (“وینسنت وگا”): آخرین موفقیتی که قبل از Popular Story داشتم، فیلم‌های Look Who’s Talking بود، بنابراین دریافت پیشنهاد Pulp قطعاً یک فرصت در سطح بعدی بود. من یکی از بازیگران مورد علاقه او بودم و او می‌خواست برای نقش‌هایی در «گریس»، «انفجار»، کمدی «به عقب خوش آمدید» و «تب یکشنبه شب» با من همکاری کند. او کار من را ارتقا داد و به من فرصتی داد تا در حرفه‌ای که همیشه می‌خواست داشته باشم، دیده شوم.

بندر: هاروی کایتل کلید ساخت “Barn Dogs” بود و بروس ویلیس را می شناخت. بنابراین ما به دیدن او در خانه اش در مالیبو رفتیم. بروس می‌توانست تمام فیلم «سگ‌های انبار» را از روی قلب بخواند، او آن فیلم را دوست داشت. او و کوئنتین در ساحل قدم زدند و وقتی برگشتند، بروس یکی از بازیگران بود.

کارین راچمن، سرپرست موسیقی: من برای کار در این فیلم بیش از آنچه که لیاقتش را داشتم، اعتبار کسب کردم. اما سخت ترین چیز در مورد کوئنتین این بود که یادم می آید به آپارتمانش رفتم چون می دانست چه می خواهد، اما همه چیز را اشتباه نوشته بود. بنابراین از او خواستم به من اجازه دهد که به مجموعه صفحات او نگاه کنم و نام صحیح آهنگ ها را پیدا کنم.

بندر: این فیلم برای اولین بار در جشنواره فیلم نیویورک به نمایش درآمد. یک اتاق بزرگ بود که پر بود و ناگهان یک نفر فریاد زد: “اینجا دکتر هست؟” از صندلیم پریدم و از پله ها پایین رفتم و مدیر به سمتم دوید و پرسید: چیکار کنم؟ گفتم «چراغ ها را روشن کن»، فیلم قطع شد و چراغ ها روشن شد و جوانی دچار شوک قندی یا چیز دیگری شد. صحنه فیلم او را شوکه کرد و او را غش کرد. من و هاروی واینستین بالای سرش بودیم و چند نفر به او آب پرتقال دادند و هاروی لیمویش را به او داد تا او را به خانه ببرد تا بهتر شود. اما بزرگترین ترسی که هاروی و باب در آن زمان داشتند این بود که مردم این فیلم را خیلی خشن ببینند، بنابراین آنها در لابی طبقه بالا قدم می زدند، این طرف و آن طرف می رفتند، “چه کنیم؟ اگر معلوم شود که این مرد از خشونت فیلم شوکه شد، این تنها چیزی است که در ذهن مردم باقی خواهد ماند. آنها داشتند دیوانه می شدند، اما اینطور نبودند و نقدها عالی بودند. و این شروع موفق فیلم بود.

وقتی برای اولین بار فیلم را دیدند.

تراولتا: این فیلم را برای اولین بار در جشنواره کن دیدم. فراتر از انتظارات من بود، زیرا به سطح جدیدی از داستان‌گویی و فیلم‌سازی رسید که می‌توانستید احساس کنید: احساسی بود. این تاریخ در حال ساخت بود.

فرانک ویلی (بازیگر نقش برت): وقتی فیلم منتشر شد خارج از کشور بودم اما چندین بار با من تماس گرفتند و گفتند این بهترین فیلمی است که تا به حال دیده اند. و وقتی به نیویورک برگشتم، آنها مرا در مترو شناختند، چیزی که قبلاً هرگز اتفاق نیفتاده بود. من پنج یا شش سال روی فیلم‌ها، فیلم‌های بزرگ کار کرده بودم و هرگز شناخته نشدم.

ولگرد: همه به من می‌گفتند «تو قراره اسکار بگیری» اما من گفتم این حرف را نزن. استرس آور بود و علاوه بر این، ما با فیلم های واقعا عالی روبرو بودیم. اما وقتی نامم را در مراسم صدا زدند، در ذهنم بالای بدنم شناور شدم و خودم را به عنوان موجودی بی‌جسم تماشا کردم. روز بعد، از یک فیلمساز مستقل شدم که همه به کسی که همه دوست دارند ملاقات کنند، نه گفتند. و این می تواند یک سفر خطرناک باشد، اما من خوش شانس بودم که همسرم بلافاصله این اختلال روانی را تشخیص داد و از من خواست سطل زباله را بیرون بیاورم.

تغییری که فیلم در زندگی سازندگانش ایجاد کرد

تراولتا: این یکی از خاص ترین چیزهای زندگی من است، زیرا حرفه ام را به سطحی که همیشه می خواستم بازگرداند. این فیلم همچنین به جایگاه نمادین تب شنبه شب دست یافت که در تاریخ فیلم نادر است.

دو: نمی‌دانستم که چنین کاری ارزشمند و قابل احترام خواهد بود. فیلم نمیدونم چند بار دیدم. نه، هرگز انتظار نداشتم که شاهکار باشد و همینطور است. می توانید فردا به آن نگاه کنید و همان احساسی را که 30 سال پیش داشتید داشته باشید.

ولگرد: «پالپ فیکشن» امکان تشکیل خانواده را برایم فراهم کرد. این فقط یک واقعیت ساده است. موفقیت فیلم به من این امکان را داد که از زندگی لذت ببرم و روی کاری که در حال توسعه بودم تمرکز کنم. و با شناخت بازیگرانی که در فیلم با آنها آشنا شدم، بروس، ماریا و جان، هر سه آنها را خیلی دوست دارم.

۲۴۵۲۴۵

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا