آنچه در مورد Inside Out 2 نمی دانید
به گزارش خبرگزاری فارسیرو، این فیلم در ادامه داستان انیمیشن Inside Out (محصول 2015) ساخته شد و توانست نقدهای مثبت منتقدان را دریافت کند. همچنین با فروش بیش از 1.5 میلیارد دلار به پرفروش ترین فیلم سال و دومین انیمیشن پرفروش جهان تبدیل شد.
به گزارش گیمفا، در این قسمت از انیمیشن Inside Out با زندگی رایلی اندرسون (قهرمان داستان که احساساتش در ذهنش زنده است) در دوران بلوغ و مشکلات آن هستیم. همانطور که در قسمت اول، در این قسمت نیز فیلم با معرفی هر یک از حواس در قالب سکانس های طنز آغاز می شود. پنج احساس شادی، غم، نفرت، ترس و خشم که در قسمت اول داستان وجود داشت، هنوز ذهن رایلی را در پشت میز فرماندهی کنترل می کند. «احساس شادی» همچنان در این فرمان نقش اصلی و اساسی را ایفا می کند.
بازی در پیست هاکی اولین زنگ خطر را در حواس رایلی ایجاد می کند. او به خاطر اشتباهی که مرتکب می شود از زمین مسابقه اخراج می شود و این خاطره بد در ذهنش می ماند. وقتی حواس شما متوجه این موضوع می شود، این خاطره و تمام خاطرات بد را از بین می برد. ما همچنین نمادی را می بینیم که از افکار مثبت و خاطرات خوب رایلی تشکیل شده است که هویت او را شکل می دهد. در ابتدا به نظر می رسد که فیلم به مسائل روانی مثبت اندیشی می پردازد، اما با اتفاقات انتهای فیلم مشخص می شود که کارگردان به درستی این سکانس ها را در ابتدای داستان قرار داده است. تکنیک انیمیشن در سکانس های بازی هاکی نیز بسیار چشمگیر است.
وقتی رایلی وارد سن بلوغ می شود، چهار احساس اضطراب، حسادت، کسالت و شرم وارد داستان می شود. احساساتی که بیشتر در سنین بلوغ خودنمایی می کند و کارگردان به موقع آن را در این قسمت آشکار می کند. حواس جدید مانند حواس پنج گانه قبلی در قالب سکانس های طنز به مخاطب ارائه می شود. طنزی که به شدت با حواس مخاطب کار می کند و باعث خنده او می شود. شاید پرداختن به شخصیت او در ابتدا ناکافی به نظر برسد، اما کارگردان در ادامه داستان و در جریان اتفاقات فیلم، شخصیت پردازی این احساسات جدید را کامل می کند.
داستان فیلم به طور همزمان در درون و بیرون ذهن رایلی رخ می دهد. دعوت او و دو دوست صمیمی اش به کمپ آموزشی مسابقات هاکی، داستان را وارد مرحله جدیدی می کند. ذکر این نکته ضروری است که با فلاش بک (نمایش وقایع گذشته) که کارگردان به گذشته رایلی می پردازد و نحوه آشنایی او با دو دوستش در سال های قبل را نشان می دهد، این رابطه دوستی و اتفاقات بقیه را به طور کامل ایجاد می کند. داستان معتبر می شود جدایی دو دوست صمیمی و انتخاب شدن برای تیم هاکی به دو عاملی تبدیل می شود که باعث افزایش اضطراب درونی رایلی می شود. کارگردان به خوبی از این عامل استفاده می کند و «حس اضطراب» را در درون رایلی تقویت می کند. تا بتواند بر «احساس شادی» و چهار حواس اصلی خود غلبه کند و کنترل ذهن رایلی را در دست بگیرد.
در این لحظات، فیلم هرگز دچار مفهومسازی، شعار و نمادگرایی نمیشود، زیرا اضطرابی که در دوران بلوغ انسان افزایش مییابد، از اتفاقات بیرونی به درون رایلی میرسد. کارگردان عوامل ایجاد اضطراب رایلی را در قالب داستان نشان می دهد تا مخاطب قدرت «احساس اضطراب» را در وجود او باور کند. در واقع «احساس اضطراب» به نماد بدخواهی تبدیل نمی شود که بخواهد بی دلیل بقیه حواس را کنار بگذارد تا فرمانده ذهن رایلی شود. هر گونه تحلیل روانشناختی و روانکاوانه ای از این موضوع قابل قبول است، زیرا کارگردان برای دادن درس روانشناسی به مخاطب، قواعد سینما و هنر را نادیده نمی گیرد، اما همه اینها پس از روایت داستان و شکل هنری اثر اتفاق می افتد.
اضطراب رایلی چنان شدید می شود که قدرت تصمیم گیری درست را از او سلب می کند. حواس اولیه او میتوانند غم را به مرکز فرماندهی، دور از دید اضطراب هدایت کنند، و این باعث میشود که غم سعی کند گاهی اوقات رایلی را از تصمیمگیری بد باز دارد. این انتقال از داخل به خارج رایلی به خوبی نشان داده شده است. مثل صحنه ای که سعی می کند پنهانی دفترچه مربی اش را ببیند. اضطراب از دیده شدن و ناراحتی ناشی از انجام کار اشتباه در چهره رایلی ظاهر می شود و در عین حال نبرد “احساس اضطراب” و “حس غم انگیز” را در وجود او می بینیم.
اضطراب رایلی در مورد انتخاب شدن برای تیم هاکی به اوج خود می رسد و “احساس اضطرابی” درون او از تمام افکار منفی و خاطرات بد استفاده می کند تا هویت جدیدی برای خود شکل دهد. تمام اتفاقات و فعالیت های حسی درون ذهن رایلی از موقعیت بیرونی او سرچشمه می گیرد و کارگردان بی دلیل چیزی را وارد ذهن رایلی نمی کند. اضطراب ناشی از عدم کفایت ذاتی هویت او بر نحوه بازی او تأثیر می گذارد و رایلی به سایر هم تیمی هایش بی اعتنایی می کند. در عین حال این بی تفاوتی «حس اضطراب» نسبت به حواس دیگر در او مشهود است. آن گذر از درون به بیرون و شرایط یکسان در هر دو طرف، هنری است که کارگردان در طول فیلم بارها آن را تکرار می کند.
داستان به خوبی روایت می شود و مخاطب را درگیر خود می کند. پس از این روایت و تکنیک مناسب کارگردان، فیلم به شکل هنری خود می رسد. در مورد تکنیک کارگردانی صحیح می توان به حالات چهره رایلی در هنگام بروز احساسات اشاره کرد. این تغییر نه آنقدر کوچک است که حسی را در مخاطب ایجاد کند و نه آنقدر که حس شکل گرفته را از بین ببرد. ارتباط مخاطب با رایلی در این لحظات مضطرب به درستی شکل می گیرد.
با خطای شدیدی که رایلی روی یکی از دوستانش می کند، داور او را از بازی بیرون می کند. فیلمنامه فیلم به قدری خوب نوشته شده است که تمام اتفاقات مانند تکه های یک پازل در کنار هم قرار می گیرند. این اشتباه به موقع و کم توجهی رایلی به دوستش باعث می شود که فقدان حواس دیگر در درون او دوباره جنبه بیرونی به خود بگیرد و از سوی دیگر به حواس دیگر فرصت کاهش «احساس اضطراب» را می دهد صندلی فرماندهی تصویری از هویت خود را که در ذهن خود از عدم کفایت گذاشته بودید کنار گذاشته می شود و تصویر اولیه که شامل افکار مثبت و خاطرات خوب شما بود، یک بار دیگر جایگزین می شود.
حواس درونی شما متوجه می شود که این تصویر از هویت راه حل نیست. به همین دلیل از تمام افکار مثبت و منفی و خاطرات خوب و بد خود برای تشکیل هویت جدیدی برای رایلی استفاده می کنند. این اتفاق در سکانسهای پایانی میافتد و به همین دلیل است که فیلم هرگز در مفهومسازی و شعار قرار نمیگیرد. داستان از ابتدا تا انتها درست بیان می شود و اگر درسی به مخاطب داده شود در انتهای داستان اتفاق می افتد. شکل هنری فیلم حواس مخاطب را در طول داستان درگیر می کند و درک محتوای فیلم کاملاً حسی می شود.
پایان فیلم آخرین تکه پازلی است که کارگردان به راه می اندازد. رایلی در بازگشت به زمین هاکی و در موقعیت گلزنی، تمام افکار مثبت و منفی خود را در سر می شنود و توپ را به هم تیمی خود که در موقعیت بهتری قرار دارد پاس می دهد و قبل از اینکه مشخص شود توپ وارد زمین شده است، تصویر را قطع می کند. هدف. یا نه، بسیار دقیق و مناسب است. زیرا نتیجه نه موفقیت رایلی در بازی هاکی، بلکه شکل گیری هویت او با استفاده از تمام احساسات، افکار و خاطراتش است.
این مشکل در هنگام اعلام نتایج فهرست هاکی قابل مشاهده است. رایلی به شخصیتی تبدیل نمی شود که بدون توجه به اهدافش زندگی را دنبال کند. شما هنوز هم اضطراب، ترس و تمام احساساتی را که فرد در چنین شرایطی تجربه می کند، احساس می کنید. این تضاد بین احساسات درونی رایلی نیز به شکلی زیبا و مفرح نشان داده می شود. لحظه ای که رایلی نامه اعلام نتایج را باز می کند، اوج این انیمیشن است. شاید بتوان از چهره رایلی حدس هایی زد، اما مخاطب نمی داند که او انتخاب شده است یا نه. این یک پایان باز برای Inside Out 2 نیست. پایان باز ارتباط مخاطب را با داستان در مکانی نامناسب قطع می کند و فرم فیلم و احساس مخاطب را از بین می برد. اما در این فیلم کارگردان با نشان ندادن سرنوشت رایلی برای انتخاب شدن در تیم هاکی، سرنوشت مهم تری را برای او رقم زد، یعنی شکل گیری هویت و شخصیت او در دوران بزرگسالی.
در انیمیشن Inside Out 2 شاهد نبردی دیدنی بین حواس انسان هستیم. نبردی که از بیرون فرد سرچشمه می گیرد و در ذهن او گسترش می یابد. برخلاف قسمت اول این انیمیشن که اتفاقات درونی بسیار پررنگتر بود و گاهی ارتباط خود را با بیرون قطع میکرد، در قسمت دوم این ارتباط و تبادلات بیرونی و درونی رایلی به درستی برقرار میشود. این باعث می شود فیلم درگیر نمادگرایی، محتوای طرح و شعار نشود. هر یک از احساسات درونی رایلی نمادی از احساسات واقعی او است که با هم اتفاق میافتد و به معنای موقعیتی خارج از اثر نیست. رویدادها از بیرون شروع میشوند و به درون منتشر میشوند و از تبدیل شدن رویدادهای داخلی رایلی به محتوای نادرست جلوگیری میکنند. علاوه بر این، هر یک از احساسات درونی او در آغاز یا در حین روایت داستان شخصیت پردازی می کند، بنابراین اتفاقاتی که از طریق این احساسات در فیلم رخ می دهد، باورپذیر است و تبدیل به شعار نمی شود. تکنیک انیمیشن نیز در بسیاری از لحظات چشمگیر است. در سکانس های مسابقه هاکی روی چمن به جذابیت داستان کمک می کند و در لحظاتی که چهره رایلی احساسات را نشان می دهد، احساسات بیننده را نیز تسخیر می کند.
245245