گزارش تفصیلی از اقدامات دارالفنون در دوره ناصری + سند
اطلاع رسانی کند اخبار آنلاین به نقل از اعتماد؛ آغاز روزنامه نگاری در ایران را با «روزنامه روزنامه» میرزا صالح شیرازی می شناسند که در واقع روزنامه عمومی نبود، بلکه روزنامه ای از خلافت بود که در دستگاه حکومت های آن دوره تاریخی مانند ایران منتشر می شد. عثمانی (ترکیه) و مصر.
بر این اساس امروز در روزنامه «اعتماد» متن دو روزنامه تاریخی «روزنامچه مدرسه دارالفنون» دست نوشته ناصرالدین شاه و «ماهنامه ادب» که به همت دانش آموزان متوسطه تبریز به چاپ رسید. مدرسه مدرسه دوران پهلوی اول ذکر شده است.
دفتر خاطرات مدرسه دارالفنون سال 1268 شمسی
در برگ دیگری از اسناد وزارت امور خارجه که در پوشه «اصل مکاتبات» در مجله مدرسه دارالفنون آمده است. [ناخوانا] در روز پنجشنبه غراشهر ذی حجه الحرام 1268 (زمان ناصرالدین شاه) صحبت هایی شده است که جامعه روزنامه نگاری ایران تا امروز از آن بی اطلاع بوده است. متن یکی از صفحات این روزنامه به شرح زیر است:
معلمان پیاده نیم ساعت قبل از سحر برای تمرین به میدان رفتند، سه ساعت تمرین کردند و دو ساعت و نیم بعد از طلوع فجر وارد مدرسه شدند و معلمان توپخانه نیم ساعت بعد از طلوع فجر به میدان تمرین رسیدند. آفتاب. هشت توپی که برای تمرین دانش آموزی آورده بودند، دو ساعت و نیم بعد از اتمام مدرسه خورشید مشغول تمرین بودند و از ساعت چهار تا غروب، همه دانش آموزان به غیر از توپخانه، در حضور استادشان شروع به مطالعه هندسه و علوم توپخانه کردند دانش آموزان، که آنها با معلم خود هندسه می خوانند، با معلم هندسه مشغول مطالعه بودند. پزشکی و جراحی با حکیم پولک ساعتی پس از طلوع فجر و دو ساعت به تحصیل علم مذکور پرداختند. سه ساعت بعد از غروب آفتاب، درس فرنگ نزد استاد دواساز شروع شده بود و دو ساعت در حال خواندن فیزیک بودند. دو ساعت مانده به غروب، زنگ اخراج به صدا درآمد و همه دانش آموزان در حیاط سربسته مدرسه اخراج شدند.
ماهنامه «ادبیات» مدرسه تبریز
در آرشیو مطبوعات مجلس مقاله ای با عنوان “آموزش ایرانیان باستان” در مجله علمی، ادبی، اخلاقی و تاریخی “ادب” سال اول دلو 1299 شماره 10 که هر یک بار منتشر می شود. خورشیدی ماه توسط دانش آموزان دبیرستانی (تبریز و مدیر آن امیرخائزی بود، منتشر شد که متن کامل این مقاله به شرح زیر است:
«به گواه تاریخ گذشته، حکومت ایران با قدرت و هیاهوی غیرقابل تصوری همراه بود که گویی هنوز آثار عظمت و عظمت آن در جهان باقی مانده است و صفحات مختلف تاریخ به شکوه آن پیر آراسته و می درخشد. مالک و دولت ایران در برابر همه ملت ها و کشورهای جهان نتیجه مهمی برای خود به دست آورده است و ایرانیان عموماً شجاع و دلیر هستند. انگار صداقت ایرانی ضرب المثل شده بود.
علت اصلی این اتفاقات و دلیل اصلی این اخلاق نیکو تنها تحت تأثیر آموزش های خاص بود که خوشبختانه ایرانیان آن روز با وجود گرفتار شدن جسمی در تاریکی جهل و نادانی توانستند گوی را ربودند. برتری از میدان در صداقت، درستکاری، شجاعت و قوت انگشت سبابه جهان و مظهر تقدیر در همه جا بود. گزنفون مورخ یونانی درباره تربیت نیکو ایرانیان می نویسد: «قوانین ایرانیان به گونه ای بود که از کودکی تحت تأثیر تعلیم و تربیت رشد کردند، به طوری که در بزرگسالی گناهی در آنان ظاهر نشد و هرگز با صدور گناه در میان همسالان خود، گناهی در آنها ظاهر نشد. ترسو و شرمنده نبودند.»
همین که هموطنان امروز ما از اوضاع این دیار کهن مطلع شدند، بسیاری از اصول تربیتی آن دوره سعادت قرین اتخاذ شد. اصول تعلیم و تربیت ایرانیان باستان چنین بود: میدان بزرگی نزدیک دربار حکومتی برای تعلیم و تربیت در نظر گرفته شده بود و به چهار شاخه تقسیم می شد و آن میدان را «میدان آزاد» می گفتند. شعبه اول برای خردسالان، شعبه دوم جوانان، شعبه سیم مردانه و شعبه چهارم برای سالمندان بود. در سه شعبه اول روزها و اوقات معینی بود که همزمان ظهور می کردند و در شعبه چهارم هر وقت می خواستند خارج از وقت های معین ظاهر می شدند. جوانانی که هنوز ازدواج نکرده بودند، شب در شعبه خود می ماندند و از دادگاه دولتی محافظت می کردند. هر شاخه از شاخه های مذکور معلم خاصی داشت که در شعبه اول خواندن و نوشتن و ورزش را به آنها آموزش می داد. یکی از قوانین دولتی مربوطه را نقض می کند. کودکان و نوجوانان تحمل گرما و سرما و گرسنگی را آموختند و راه مردانگی و شجاعت و وظیفه شناسی را آموختند زیرا بی وجدانی را سرچشمه همه گناهان می دانستند و می پنداشتند که انسان بی وجدان از عشق به خدا محروم است. پدر و مادر، کشور او و ملتی که مظهر یک عشق است. آنها نمی توانند صمیمی باشند. جوانان و کودکان باید همیشه با احترام کامل از بزرگترها اطاعت کنند. دانش آموزان مدرسه جز مقدار کمی نان و ظرف مخصوص آب چیزی نبردند. جوانان هر روز عملیات های مختلفی مانند تیراندازی، شمشیربازی، تاب دادن گرز و … را تمرین می کردند و به جنگ گزارش می دادند. تحصیل ایرانیان عمومی و اجباری بود و به هر فرزندی که اخلاق نیکو داشت و مادرش را دوست داشت اهمیت می دادند. . وقتی بچه ای به دنیا آمد شربت مخصوصی به او دادند و او را شستند و منجم به طالع او نگاه کرد و نامی برایش گذاشت. به مدت پنج سال پدر و مادرش مسئول تمام گناهان پسر بودند. تا هفت سالگی والدین حق نگهداری از کودک را نداشتند. پسر از هفت سالگی برای فراگیری تعالیم و احکام دینی لازم به مدرسه فرستاده شد. در شانزده سالگی برای اینکه از وظیفه و قوانین دینی خود تخلف نکند، سوگند یاد کرد که به حکومت و حکومت خدمت کند. در 25 سالگی تا 50 سالگی از تمام امور حکومتی خبر داشت. در حکومت خودش می ماند و بعد از 50 سالگی در صورت اقتدار یکی از نساحین شاخه جوانان می شد.
شاهزادگان ایرانی هیچ تفاوتی با دیگران نداشتند: آنها باید طبق نظم عمومی و بالاتر از تحصیلات تربیت می شدند. چهار معلم بر آنان گماشته شد، یکی احکام دین را به آنان آموخت، دیگری نحوه اداره امور حکومتی را به آنان آموخت، سیمی اخلاق نیکو و سیره را به آنان آموخت و چهارمی هنر و شجاعت را به آنان آموخت. این نوع آموزش در پایتخت و شهرهای بزرگ رایج بود. وقتی کشور ایران گسترش یافت، بداخلاقی های دیگر ملت ها بر آنها اثر گذاشت و عادات اولیه خود را از دست دادند و بداخلاقی در بین آنها شیوع یافت و به همین دلیل، دولت ایران به تدریج افول کرد و در بدبختی و بدبختی قرار گرفت تحقیر . امضاء: ع.عبدازاده.
۲۵۹