ترند های روز

وقتی زیبایی در نقطه اتمام معنی پیدا می کند

پس از نمایش فیلم ، جلسه منتقد با مشارکت امیر حسین بهروز (منتقد فیلم) برگزار شد. این برنامه مسئول سازماندهی Bayat بود.

فیلم “Melikholia” روایت دو داستان دارد: قسمت اول مربوط به جاستین است که در حاشیه ازدواج است ، در حالی که یک سیاره به زمین نزدیک می شود. رویدادی که نشانه پایان جهان است. بخش دوم با روایت خواهر جاستین ، کلر ، و همسرش جان ، که زندگی وی با نزدیک شدن به فاجعه در معرض سقوط است ، سروکار دارد.

امیر حسین بهروز در ابتدای جلسه گفت که روز دوشنبه 23 ژوئن 2008 برگزار شد و گفت: “اگر می خواهم از منظر تحلیل جنسیت به سینما بروم ، عزیمت من در این جلسه بررسی تغییر رویکردهای جنسیتی ، به ویژه در رابطه با ملودرام است.” پیش از این در سه گانه قلب طلایی ، از جمله “شکستن امواج” ، “احمق ها” و “رقصنده در تاریکی” ، فون تریر به خوبی نشان داده بود که چگونه ملودرام ها ملودرام های زن را ساخته اند. در این گروه ، یکی از مهمترین انواع ملودرام ، ملودرام زن ناشناس است. زنی که توسط یک مرد یا جامعه مردسالاری نادیده گرفته می شود و از این جهل ، مصیبت هایی وجود دارد. فون تریر در “رقصنده در تاریکی” و “احمق ها” به خوبی عمل کرده است.

“در ملکولیا ، ما با تغییر رویکرد روبرو هستیم ؛ این بار وارد منطقه ای می شویم که منتقدین او را ملودرام بدبین می نامند. در این مدل ، شخصیت زن شکاک می شود ، پارانویا یا بی تفاوت به دنیای اطراف. جاستین زن چنین زن است: یک زن که زندگی را از چشم انداز پس از -خارارالزانیا یا یک نماد تجربه می کند ، یا

بهروز با آثار آندری تارکوفسکی به فیلم مالیکولیا اشاره کرد و گفت: “فون تریر فیلم را در انتهای مسیح به آندری تارکوفسکی ارائه می دهد.” این مرجع نه تنها یک ادای احترام ساده ، بلکه تأثیر عمیقی از اندیشه تارکوفسکی در مالیکولیا است. اگر این فیلم را به همراه “فداکاری” تارکوفسکی قرار دهیم ، بین شخصیت های کلیدی و ساختار روایی آنها شباهت های زیادی پیدا می کنیم. جان (همسر کلر) نمایانگر عقلانیت علمی است. کسی که با سفارش ، داده و منطق همراه است. نماد دنیای آپولو. در مقابل ، جاستین یک نماد جهانی بدون ما است. به نظر می رسد که او از مرگ برگشته و از پایان جهان را دیده است.

وی ادامه داد: در نیمه دوم فیلم ، که برای شخصیت کلر ضروری است ، درگیری بین علم (جان) و شهود یا بدبینی (جاستین) عمیق تر می شود. جان ، نمادی از عقل ، در برابر نابودی جهان قرار می گیرد. از طرف دیگر ، جاستین ، که یک زن بدبین می گیرد ، شخصیت اصلی می شود. در اینجا ، کلر ، به عنوان زنی که سعی در حفظ خانواده خود دارد ، به مرحله فروپاشی می رسد و در واقع به یک شخصیت زن ناشناس تبدیل می شود. این تغییر در جنسیت یک زن ناشناس به یک زن بدبین و سپس بازگشت به زن ناشناس ، یکی از ویژگی های منحصر به فرد ساختار فیلم است.

این منتقد فیلم با نگاهی جامعه شناختی به فیلم گفت: “برخلاف آثار قبلی فون تریر ، که وارد طبقه کارگر می شود ، در مالیکولیا ، به جامعه بورژوایی نفوذ می کند و نشان دهنده عدم موفقیت عقل گرایی ، علم و ثروت در برابر پایان جهان است.” از این منظر ، برخی از خوانش های مارکسیستی فیلم نیز می توانند معتبر باشند.

پس از این جلسه ، بهروز به نقش پسر فیلم اشاره کرد: در فیلم ، کودکی وجود دارد که نمادی از آینده است. کلر بارها از جاستین به عنوان “صخره ای” یاد می کند. کسی که یک خانه خیالی برای کودک می سازد ، اگرچه می داند که این ساختار پناهنده ای به نابودی نیست. این صحنه به نوعی آخرین شام است. آرامش خاطر قبل از مرگ. این سکانس در پایان قربانی تارکوفسکی مخالف است ، که توسط سهم شخصی خودرو ذخیره می شود. اما در مالیکولیا هیچ آزادی وجود ندارد. تخریب ناسالم و زیبا است.

در پایان ، وی گفت ، فون ترییر نه تنها فیلم های آخرالزمانی هالیوود ضد استیلو با “Melikholy” بازی می کند ، بلکه تجربه ای از مرگ جهان و فروپاشی نظم منطقی برای مخاطب را با بهره گیری از رویکرد وجودی وجودی و وجودی ایجاد می کند. این فیلم شاید یکی از شخصی ترین و تلخ ترین آثار فون تریر باشد. جایی که زیبایی ، در نقطه پایان ، معنی دارد.

۵۹۲۴۳

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا