ترند های روز

همدردی غلامحسین ساعدی با قاتل ناصرالدین شاه

اطلاع رسانی کند اخبار آنلاین به نقل از اعتماد؛ ماجرای ترور ناصرالدین شاه قاجار یکی از داستان های تامل برانگیز و داستان پرداز تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران به شمار می رود. قتلی که توسط مردی ساده به نام میرزا رضا کرمانی انجام شد.

میرزا رضا کرمانی روستایی ساده زیستی بود که وقتی مورد ظلم نایب السلطنه کامران میرزا قرار گرفت تصمیم گرفت به پایتخت بیاید و به حکومت مرکزی بپیوندد. اما هیچ کس در پایتخت به درد سرهای میرزا رضا گوش نداد و تصمیم گرفت یک تفنگ روسی بخرد و کامران میرزا را بکشد تا شاید با این اقدام امثال او را از ظلم و ستم رهایی بخشد. چند وقت است، چرا بزرگتر و قدرتمندتر از کامران میرزا را هدف قرار نمی دهیم؟ مثلاً پادشاه مملکت، ناصرالدین شاه قاجار، مخصوصاً اکنون میرزا رضا، در پایتخت با جمال الدین اسدآبادی که روشنفکری مبارز بود ملاقات کرد و فهمید که دنیا از شهر او بزرگتر است. بومی ، شمس آباد، و اینکه ظالمان در شهرهای کوچک و روستاها ظلم می کنند، در پایتخت به ظالمان بزرگتر فرمان می دهند.

از این رو، این مقدمه را به صورت داستانی درباره یکی از وقایع تاریخ قاجار نقل کردم تا بیشتر به تاریخ گرایی آثار غلامحسین ساعدی بپردازم. کارنامه غلامحسین ساعدی نشان می دهد که وی علاوه بر داستان نویسی، در ادبیات نمایشی نیز موفق و پیشرو بوده است تا جایی که در کنار بهرام بیضایی و اکبر رادی یکی از سه چهره نمایشنامه ایران به شمار می رود. اما یکی از مهم ترین دغدغه های او در نمایشنامه نویسی دغدغه های تاریخی اوست و همین دغدغه هاست که باعث شد روایت میرزا رضا کرمانی را در قالب نمایشنامه بازنویسی کند، اثری که ناتمام ماند و حتی در طول آن منتشر نشد عمر ساعدی.

واقعیت این است که سال ها پس از درگذشت ساعدی، توجه حمید تبریزی معطوف به نوشته های پراکنده ای بود که ساعدی در دوران جوانی در روزنامه های محلی تبریز نوشته بود که چندان وسعتی نداشت و در نتیجه به فراموشی سپرده شد یا توجه کافی نشد. به آنها پرداخت می شود. به تبریزی در حد امکان این مجموعه را در قالب کتاب گردآوری و برای ارسال به بازار کتاب به انتشارات پارسه ارسال کرد. از جمله این نوشته های پراکنده، قسمت اول اثر میرزا رضایی کرمانی است که بنا به توضیح حمید تبریزی در دوازده قسمت و همه بر اساس اسناد تاریخی نوشته شده است. توجه بسیار یک دکتر راوی به تاریخ و اسناد تاریخی، به ویژه به افراد فرودست تاریخ، بیش از هر چیز اهمیت و مسئولیت اجتماعی او را یادآوری می کند. در واقع باید گفت که ساعدی به جز توجه به زندگی روزمره مردم و مستضعفان زمان خود که هر از چند گاهی در دفتر خود در خیابان گیشا می دید، با مردمان گمشده تاریخ بیگانه نبود. در میان بیمارانش اگرچه این اثر ناقص است، اما قسمت اول آن چنان واضح و گویا نوشته شده است که به راحتی می توان باور کرد که کل اثر توصیفی زنده، قابل درک و مردمی از قتل یک پادشاه توسط یک خردسال در تاریخ بوده است.

علاوه بر آثار «محاکمه میرزا رضایی کرمانی»، کتاب «پنج اثر انقلاب مشروطیت» اثر ساعدی نیز با همین رویکرد به رشته تحریر درآمده است. نویسنده در این پنج روایت، موضوعی کلان سیاسی، یعنی انقلاب مشروطیت ایران را در بطن زندگی فرودستان و روستایی کوچک تحلیل کرده است. ساعدی در روایت اول این کتاب به نام «ازپانیفتادها» کوشیده است که از اقامت ملا مناف در امامزاده سید ابراهیم در حال فرار از فراشان و جلادان شجاع الدوله بگوید، روایتی که ساعدی حکیمانه به روایت سوم ربط می دهد. . یعنی روایت «ننه انسی» و در این روایت اخیر در اثری درخشان و تپنده به اوج همدلی با افراد فرودست می رسد; روایتی از رنج و اندوه یک زن فقیر غمگین که به دلیل اعمال پسرش که کارمند دولت ارتجاع بود، در حالی که مورد ظلم و ستم مردم و رهگذران قرار گرفته، سیب زمینی داغ می فروشد. ناامیدی و بی اعتمادی:

«ننه انسی: سیب زمینی… آخ سیب زمینی کباب، سیب زمینی گرم و داغ…

مشد رقیه: خفه شو هیولا.

مادربزرگ انسی [با ترس و تعجب]: مشهد رقیه چه شد؟ چه کار کردم؟

مشهد رقیه: حالا که زندگی مرا سیاه کردی، فقط می پرسی چطور شد؟ دیگه چطوری میخواستی باشه؟ [با ناراحتی دست‌هایش را تکان می‌دهد] چه کارتون ساختیم؟ پسرم به تو چه هیزمی فروخت؟… پسرم همان دستی است که دیشب جوان مرد.

مادربزرگ: اسماعیل؟ اسماعیل این کار را کرد؟

مشدرگیه: پس کی بود؟ چرا به بالین صمدخان رفت؟ به همین دلیل… مثل یک سگ دیوانه مردم را گرفتن… اما این همیشه روی پاشنه اش نمی چرخد.

ننه انسی:مشهد رقیه خدا دیده جانم نشناخت…

مشهد رقیه: تو گفتی و من باور کردم. تو حیله گر هستی، به من درس می دهی، از روزی که پسرت به رختخواب رفت، این آشفتگی را در کوچه پهن کردی. فکر کردی مردم احمق هستند؟ شما اینجا نشسته اید و به مردم حمله می کنید و می پرسید چه کسی چه کاری انجام می دهد. باید به پسرت بگی

ننه انسی: میخوام نون بخورم.

پوره رقیه: نان چطور؟ نان اعدام پسرت… یا نان اشک من؟ خدا نان شما را در بشقابتان بگذارد، حالا صبر کنید، به خودشان رحم نمی کنند، همین روز محمد میرغدب شاگردش عباس را گوش به گوش کرد، چون ملا مناف بیچاره از زیر سطرش افتاده بود و بر مزارش نشسته بود. سید ابراهیم بست. یادت باشد این ازدواج ناعادلانه بر فرزندت نیز تأثیر می گذارد…» (ساعدی. 1397: 56، 57، 58، 59).

و همه اینها در حالی است که ساعدی در این اثر تنهایی عمیق ننه انسی را در تعامل با پسرش در زمانی که اجازه نمی دهد او به خانه برگردد را به موثرترین شکل بازنمایی کرده است. نگاه همدلانه نویسنده در این اثر و در آثار مشابه خود در این کتاب با جلادان که آنها را نیز به عنوان نوعی مظلوم مستأصل از جامعه فقیر و آشفته معرفی کرده است، به این روایت ها ویژگی مردم شناختی خاصی در ادبیات نمایشی بخشیده است ساخته شده آنها محرک و نوآورانه هستند. آنها داستان را از منظری متفاوت و عمیق از ساعدی روایت می کنند.

منابع:

پنج نمایشنامه انقلاب مشروطه. غلامحسین ساعدی. انتشارات نقا. چاپ دوم. تهران: 1398

محاکمه میرزا رضا کرمانی (نمایشنامه و نت). گردآوری حمید تبریزی. انتشار کتاب پارسه. چاپ دوم. تهران: 1399

۲۵۹

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا