نقد و بررسی فیلم ترسناک «شلبی اوکس»

فرارو- با وجود لحظات دلهرهآور و اجرای قابلقبول بازیگران، «Shelby Oaks» نتوانسته از سایه آثار موفقتر پیش از خود بیرون آید و به اثری تکراری و فاقد هویت مستقل تبدیل شده است.
به گزارش فرارو به نقل از ورایتی، فیلم «شلبی اوکس» که با بودجهای تأمینشده از طریق پلتفرم Kickstarter ساخته شده و عنوان پربینندهترین پروژه ترسناک این وبسایت را به خود اختصاص داده است، در نگاه نخست نشانههایی از عشق عمیق کارگردانش به ژانر وحشت را بروز میدهد.
با این حال، همانطور که منتقدان اشاره کردهاند، تقلید هرچند میتواند نشانه ارادت باشد، اما برای تماشاگران لزوماً جذاب یا پاداشدهنده نیست. این اثر ترکیبی است از سبکهای مختلف همچون فیلمهای فاند فوتیج، داستانهای افراد گمشده و روایتهای جنزدگی، که همگی در کنار هم قرار گرفتهاند بدون آنکه شخصیت یا امضای منحصربهفردی برای خود بیابند.
فیلم بیش از یک سال پس از نخستین نمایش خود در جشنواره Fantasia 2024 بالاخره به سینماها راه یافت. به نظر میرسد اکران آن در فصل هالووین بتواند علاقهمندان به آثار ترسناک را جذب کند، اما این شروع چندان نویدبخشی برای آنچه احتمالاً آغاز یک سری فیلم جدید تصور میشده، نیست. در واقع، «شلبی اوکس» بیشتر شبیه قسمتی از یک مجموعه خسته و بیانگیزه است تا اثری که قرار باشد آغازگر مسیری تازه باشد.
کریس استاکمن از سال ۲۰۰۹ در یوتیوب به انتشار نقد فیلم پرداخت و بهتدریج با جذب بیش از دو میلیون دنبالکننده، به یکی از چهرههای شناختهشده سینمای آنلاین تبدیل شد. هرچند او در ویدئوهایش دامنه وسیعی از آثار را بررسی کرده، اما نخستین فیلمش حالوهوای کسی را دارد که بیشتر عمرش را صرف تماشای فیلمهای ترسناک کرده است.
این موضوع بهخودیخود ایراد نیست، اما استاکمن هنوز مهارت و ظرافت لازم برای بازآفرینی خلاقانه ایدههای تکراری را به دست نیاورده است. داستان فیلم در قالب مستندنما آغاز میشود. ما با ماجرای دختری به نام «رایلی برنان» (با بازی سارا دان) آشنا میشویم که همراه سه دوست خود کانالی در یوتیوب با نام Paranormal Paranoids داشتند و به بررسی پدیدههای ماورایی میپرداختند.
بسیاری از بینندگان آن ویدئوها را ساختگی میدانستند و معتقد بودند که این گروه تنها برای جذب کلیک، صحنههای ترسناک را جعل میکنند. اما هنگامی که در سال ۲۰۰۸ هر چهار نفر در شهر متروکهای به نام شلبی اوکس ناپدید شدند، نگاهها تغییر کرد. آخرین تصاویر ثبتشده از رایلی نشان میدهد که او در اتاقی پر از صداهای عجیب گرفتار شده و در حالی که با ترس به سمت صداها میرود، هرگز بازنمیگردد.
مدتی بعد اجساد مثلهشده سه نفر از همراهان رایلی پیدا میشود، اما از خودش هیچ اثری بهدست نیامده است. دوازده سال بعد، خواهر بزرگتر او، «میا» (کمیل سالیوان) هنوز درگیر این ماجراست و جستوجوی بیپایانش به وسواس تبدیل شده است. در آغاز فیلم، او در حال مصاحبه درباره پرونده است که ناگهان مردی ژولیده به در خانهاش میآید و پس از چند لحظه در برابر چشمان او خودکشی میکند.
پلیس متوجه میشود که این مرد زندانی سابق زندان متروکه شلبی اوکس بوده و پیش از مرگ نوار ویدئویی در دست داشته است. میا تصمیم میگیرد آن نوار را تحویل پلیس ندهد و خودش به تماشای آن بنشیند. تصاویر نشان میدهد که مرد مزبور، ویلسون مایلز (با بازی چارلی تالبِرت)، در حوادث مرتبط با ناپدید شدن رایلی نقش تاریکی داشته است.
با این حال، میا باور ندارد که او به تنهایی مرتکب چنین اعمالی شده باشد. او بهرغم نگرانیهای شوهرش (برندان سکستون سوم)، به دنبال کشف حقیقتی عمیقتر و حتی فراانسانی میرود؛ حقیقتی که ممکن است نهتنها راز گمشدن خواهرش، بلکه ویرانی تدریجی شهر شلبی اوکس را توضیح دهد.
فیلم در بخشهایی موفق میشود حس دلهره را منتقل کند؛ بهویژه در صحنههایی که میا وارد شهربازی متروکه یا زندان رهاشده میشود. با این حال، این ترسها بیش از حد کلیشهای هستند و تماشاگر بهخوبی متوجه میشود که دکمههای آشنای ژانر وحشت یکی پس از دیگری فشرده میشوند.
وقتی شخصیت اصلی برای بار صدم احساس میکند چیزی پشت سرش در تاریکی حرکت میکند یا توسط سگهای جهنمی با چشمان درخشان تعقیب میشود، اثر بیشتر خندهدار از آب درمیآید تا ترسناک. فیلمنامه که توسط خود استاکمن و همسرش سامانتا الیزابت نوشته شده، بیشتر شبیه فهرستی از کلیشههای ژانر وحشت است تا خلق دنیایی تازه.
نام مکانها مانند «Darke County» یا دیالوگهای بیشازحد جدی و اغراقآمیز شخصیتهایی چون زندانبان سابق (با بازی کیت دیوید) یا کارآگاه پلیس (مایکل بیچ) باعث میشود لحظات بسیاری از فیلم بهجای ایجاد ترس، حالتی کمیک و غیرارادی پیدا کنند. در نیمه دوم، داستان اندکی جذابتر میشود؛ زمانی که میا در جنگلی دورافتاده به خانهای عجیب برمیخورد که پیرزنی مرموز (رابین بارتلت) در آن زندگی میکند.
اما این بخش نیز شباهت زیادی به دهها فیلم دیگر دارد و در نهایت پیچش پایانی داستان نیز بیشتر به تقلیدی دیگر شباهت دارد تا غافلگیری واقعی. فیلم در ابتدا با ساختار شبهمستند شروع میشود و از بازیگران میخواهد که مانند افراد واقعی رفتار کنند، اما این ترفند بهدرستی کار نمیکند و از همان آغاز باورپذیری اثر را کاهش میدهد.
بازیگران مجبورند در تمام طول فیلم ترس را فریاد بزنند، در حالی که خود روایت تکراری و پیشبینیپذیر اجازه نمیدهد احساساتشان به تماشاگر منتقل شود. با وجود مشکلات متعدد، کیفیت فنی فیلم با توجه به بودجه محدود آن قابلقبول است. حضور تهیهکننده اجرایی مشهور، مایک فلانگن، تا حدی به کیفیت تولید افزوده و طراحی صحنه (توسط کریستوفر هِر) و فیلمبرداری اندرو اسکات برد محیطهای ویران و وهمانگیز را بهخوبی به تصویر کشیدهاند.
موسیقی پرطنین و هشداردهنده جیمز برکهولدر و گروه The Newton Brothers نیز پیوسته به تماشاگر یادآوری میکند که باید بترسد؛ هرچند تأثیرش بیشتر مصنوعی است تا عمیق. در مجموع، «Shelby Oaks» فیلمی قابلتماشا اما کاملاً معمولی است؛ اثری که با وجود اشتیاق کارگردانش، بیش از حد به فیلمهای ترسناک دیگر شبیه است.