ترند های روز

شهر برفروش در سفرنامه نیما یوشیج در سال 1307

به گزارش خبرگزاری فارسیرو، 30 آبان ماه زادروز نیما یوشیج شاعر نامدار مازندرانی و پدر شعر نو ایران است. به همین مناسبت نوشته های این شاعر پرآوازه و توانا را در دورانی که در «بارفروش» (بابل) زندگی می کرد و توانست برخی از وقایع آن روزها را به ثبت برساند، به اختصار مرور می کنیم.

به گزارش ایسنا، نیما به همراه همسرش «علیا جهانگیر» که اهل تزکیه بود در سال تحصیلی 8-1307 در محله اوجابان شهر بارفروش زندگی می کردند.

در یک سال تحصیلی که در شهر برفروش بود، دفتر خاطرات خود را با عنوان «سفر برفروش» نوشته بود که در آن مطالب مهمی از وضعیت اجتماعی «شهر برفروش» بابل کنونی نوشته بود.

از این نوشته ها متوجه می شویم که مجموعه بازار در شهر بارفروش بسیار مهم بوده است، به گونه ای که چهارشنبه بازار، پنجشنبه بازار و جمعه بازار برفروش و امیرکلا از بازارهای مهم منطقه بوده اند.

همچنین مکان هایی مانند سبزه میدان، باغ ملی و بلدیه نیز امسال در این شهر افتتاح شده است. کارخانه برق نیز در همان سال یعنی 1307 تأسیس شد و قرار بود در آینده کارخانه صابون سازی (برادران چیت ساز در محله آهنگرکلا) در بارفروش (1308) ساخته شود. همچنین ساختمان تازه احداث کارخانه برق این شهر به دلیل وسعت و ارتفاع ساختمان و پنجره های آن یکی از ساختمان های مدرن شهر به شمار می رفت.

بخش هایی از «خاطرات نیما در برفروش» را در ادامه می خوانید.

در اوجابان خانه ای محقر اجاره کردم، منزوی و خلوت. درختان پرتقال زیادی دارد، به علاوه یک پست ضد باد مرطوب، یک چاه، یک سطل و یک نی بلند که به سطل بسته شده است. آنقدر دراز است که نوک آن را از بیرون خانه می توان دید و تصور می کنم پرچم تجار است، چون همه خانه ها تیرک دارند، این نشان خاص تاجر بودن است. هر بار که نوک آن جابجا می شود، انسان می داند که یک خواربارفروشی زیر آب می رود، یعنی در زیرزمین خود که روی آب ساخته شده است، برای حفظ جانش کمک می خواهد.

«دستفروش شهر نیست، پاسیو شعر است» با مخرجی شاعرانه، شاعر خود را در درون می بیند و از اعماق تاریکی اش بیرون می آید.

برای اینکه خودم را مشغول کنم به پنج شنبه بازار رفتم. محل بازار آستانه است و آستانه میدان سبز بزرگی است که قبلا قبرستان بوده اما اکنون عوض شده و غمش را از دست داده است.

به غیر از این، خواربارفروشی ها بازارهای دیگری دارند که در هر روز از هفته که شروع می شود، به نام یک روز نامگذاری می شوند. از جمله بازارهای چهارشنبه و جمعه و بازار دیگری که در امیرکلا در نیم فرسخی برگزار می شود. به اندازه همه جوامع روستایی شلوغ است و بنابراین از همه بازارها معتبرتر است.

می خواهند به زودی یک کارخانه صابون سازی راه اندازی کنند و علاوه بر این در این چند ماه شهرداری کارخانه برق ایجاد کرده است (1307). این چراغ ها جایگزین چراغ هایی می شوند که در شب به دیوار آویزان می شوند.

یک مهندس اروپایی برای این کارخانه انتخاب شده است. او در همان نزدیکی ساختمان کارخانه را برپا کرد و دستگاه را به کار انداخت. دور درها به سبکی ساده و جدید، لت و در با نماهای خاکستری پوشانده شده است. درها بزرگ و دارای شیشه های عریض هستند و طبیعتاً یکی از آن ساختمان های جدید است.

همیشه از ارزانی «برفروش» می گفتیم، مخصوصاً وقتی به ییلاق رفتیم، بیکاری در دلم گیر کرده بود که می خواهم علیا مدیریت مدرسه ای را به دست بگیرد، حتی اگر سودی برای من نداشته باشد، بیا. برای بارفروش چیزی که همیشه خلق و خوی ما را متعادل می کند، فراوانی و قیمت پایین چیزهاست.

تاجر شهری است بالای آب و زیر آب.

تاجر سفال است. در اینجا سقف ها از خشت قرمز ساخته شده است.

شهر برفروش در سفرنامه نیما یوشیج در سال 1307

تخته درختان پرتقال، موها و کدو تنبل می تواند بسیار متنوع و باشکوه باشد، اما، افسوس، چرا درختان انجیر این تخته را رنگ می کنند؟

چرا درختان انجیر از همه درختان این شهر بلندتر هستند؟ آیا ذوق منشی بار است یا استعداد و استقلال انجیر، اما اگر من حاکم بودم، حکومت می کردم. تمام درختان انجیر را قطع کنید.

دیشب در علی آباد (قائم شهر) خوابم نبرد. من در قطار فیروزکوه به اینجا بودم.

من بعد از نیمه شب به اینجا رسیدم (وحشیانه) و بلافاصله به این مهمانسرا رسیدم و یک اتاق اجاره کردم.

هر جا بروی رطوبت هست. همانطور که از همه طرف می بینید، نارنجی و کمی بلندتر، سرامیکی است. بعد از آن ابرهای همیشگی، یعنی ماتم جاودانه طبیعت، این چهره سایه همیشه بالاست. در هنگام طوفان، او همیشه حلقه می زند و گریه می کند. با این حال، «تاجر شهری است بالای آب و زیر آب»، مانند کشتی ای که در هنگام طوفان در آب متوقف می شود.

اگر کمی زمین را لمس کنند در آب می افتند. بین آب و آتش، گویی به سوپرمارکت سفارش شده است، از جای خود تکان نخورید و این حقیقت است.

آنچه قابل ذکر است مجموعه کوچه های آراسته است. آنها را باید کوچه های عریض و کوچه های باریک نامید. در شب با یک فانوس بادی که به دیوار آویزان شده روشن می شود. از روی زمین با آوارهای بسیار کوچک و بی شمار ساخته شده است، اما نه مانند خانه های معمولی. در اینجا سنگفرش یک ابزار تمیز کننده است که خاک را جذب نمی کند و وقتی باران می بارد، باران نمی بارد.

اگر به ظرافت بناها مخصوصا روکش ساختمان ها و پی آن دقت می شد، دستفروش بهتر از بادکوبه و بسیار بهتر بود.

“تاجر شهر نیست، او حیاط شعر است.” بارها می خواستم شهری شاعرانه پیدا کنم. این مورد علاقه من است.

۲۴۴۵۷

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا