شاهنامه شعری است در مدح زنان/ زن بلندترین و عزیزترین و درخشان ترین چهره شاهنامه را دارد.
فهیمه نظری: یکی از حواشی جالب المپیک 2024 نحوه گزارش خبرنگار تلویزیون ایران از تکواندو بود. او بدون توجه به شور و شوق های پی در پی، اما یکی از لقب هایی که برای ناهید کیانی، تکواندوکار ایرانی به کار برد، واکنش های زیادی در فضای مجازی به همراه داشت، او کیانی را «تهمینا ایرانی» خطاب کرد. در همان زمان یکی از کاربران به نام عاطفه در این مورد در کانال دختر عزیزمان ناهید کیانی نوشت، من دندان هایم را به هم فشار دادم و عصبیم کردم اولاً تهمینه، دختر شاه سمنگان بود شهرک در تورانزمین کار مهمی نکرد، یک شب مادر سهراب شد، فقط همین شخصیت ها و قهرمانانش را بشناسید، چرا سعدی را نخوانده اید که می گوید: برای آگاهی گوینده یا شنونده، اگر اصرار دارید که ورزشکاران ایرانی در شاهنامه ظاهر شوند. به خودت لطف کن و منیژه و رودابه و تهمینه را جمع کن و خدا بیامرزد. همچنین استفاده از نام مستعار «تهمینا ایرانی» به موجی که در سال های اخیر علیه فردوسی برخاسته و او را زن ستیز می نامد، جان بخشیده است، به همین دلیل با میرجلال الدین کزازی، شاهنامه پژوه برجسته، به گفت و گو نشستیم. نتیجه را می توانید در زیر بخوانید:
جایگاه زن در اندیشه فردوسی چیست؟ زیرا اخیراً بار دیگر موجی به وجود آمده است که گفته می شود فرودسی ضد زن بوده است و عمدتاً به ابیاتی مانند «زن و اژدها هر دو در زمین/ دنیا پاک از هر دو نجس است» و… استناد می کند.
چندین سال است که این بینش بی اساس و کودکانه منتشر شده است. من چند کلمه در این مورد می گویم؛ زن بلندترین، محترم ترین و درخشان ترین چهره شاهنامه را دارد. از این منظر شاهنامه چه در عرصه گفتار فارسی و چه در عرصه ادبیات گاتی شاهکاری بی بدیل است. در شاهنامه زنانی را می یابیم که نه تنها از مردان پایین تر، بلکه برتر از آنان هستند. زنی چون سیندخت، مادر رودابه، در خردمندی، در گره گشایی از کارهای تنگ و دشوار، در مهارت نه تنها در میان زنان، بلکه در میان مردان نیز نظیر ندارد. او گره کوری را گشود که سرشناس ترین و بزرگ ترین مردان آن زمان در حال گشودن آن بودند. آن گره کور، پیوند زال با رطبه است. نه مهراب کابلی پدر رودابه و نه زال پدر رستم و نه پادشاه وقت ایران منوچهر و نه هیچ یک از اعیان ایران به این پیوند ارتباط ندارند. به این دلیل که رودابه پدر مهراب از نسل ضحاک مردوش بود. منوچهر به سام پدر زال می گوید که با لشکری انبوه به کابلستان برود و فوراً آن شهر را بسوزاند. خوب زال و رودابه عاشق هم شده اند. مهراب وقتی خبر ورود لشکری از ایران به کابل را می شنود، به او ضربه می زند تا دخترش را از تن جدا کند. سیندخت جلوی او را می گیرد و می گوید من این سختی را حل می کنم، این گره ناگسستنی را بگشا. سپس نزد سام می رود، سام از زیبایی و شکوه او شگفت زده می شود. سپس، وقتی سیندخت با شیوا، صریح و قاطعانه درباره شواهد با سام صحبت می کند، تعجب او بیشتر می شود. می توانم بگویم سیندخت با زیبایی و شیوایی خود که زاییده تفکر عمیق، محکم و سنجیده است، رزمنده بزرگ را مسحور می کند. به هر حال نمی خوام تاریخ رو تکرار کنم، سام به منوچهر پیام داد، اتفاقی که افتاده رو به اشتراک گذاشت، بالاخره هرکی با اون لینک مشکل داشت تاییدش کرد و معتبر دونست. از این پیوند، پهلوان بزرگ جهان شاهنامه رستم داستان می آید. حتی زنان در شاهنامه، در پهنه ای وسیع، در پادشاهی که محل خوشی ها و خوشی های مردان است، در واردگاه، بانویی، (باید گفت دوشیزه)، پهلوان، دوشیزه ای دلیر به نام گردآفرید، بزرگی آفریدند. رزمنده ای مانند سهراب که رستمی است، رستمی جوان و قدرتمندی که با او به نبرد رفته است، فرمانده دژ سفید را که از خاندان گودرزیان و از طایفه پهلوان است، چنانکه در شاهنامه می خوانیم، می گیرد. . در زمانی کمتر از یک چشم به هم زدن، یا بویی که از بینی به مغز می رسد و روی زمین می افتد. گردآفرید با سهراب مقابله میکند، ثبات میدهد، به حملات او پاسخ میدهد، اما از سوی دیگر، سهراب جنگجوی است که مانند پدرش همتایی ندارد، پس از مدتی درگیری و دعوا، ناگزیر دوباره شروع میکند و به هم میریزد و دزدی میکند. قلب سهراب سهراب هنوز شوکه است. می گوید مردمی که دخترانشان اینطور دعوا می کنند، مردهایشان چگونه می جنگند. اگر فردوسی با زنانی که آنها فکر می کنند در جنگ بود، آیا در شاهنامه چنین زنانی را می دیدیم؟ من نمی خواهم بیشتر وارد این موضوع شوم، در مورد آن بسیار گفته ام و نوشته ام. این را هم اضافه کنم که اگر در شاهنامه گاه از زن مانند مردان نام برده می شود که باعث نمی شود زن چهره ای درخشان و منحصر به فرد داشته باشد، نظر یا قضاوت فردوسی نیست، بخشی از تاریخ است. فردوسی داستاننویس است، او داستانهایی را با پایبندی آهنین بازگو میکند. سعی کنید هیچ تغییری در بازگویی داستان ایجاد نکنید. مثلاً اسفندیار از مادرش کتایون که او را از رفتن به سیستان و جنگ با رستم باز می دارد عصبانی می شود و به مادرش سخنی تند می گوید. می گوید: ما نباید با زن ها رای بدهیم، وگرنه حرف هایی را که فردا در بازار از صفحه نمایش زده شد می شنویم. این نظر و داوری اسفندیار است، آن هم در ایام خشم، نه نظر و اندیشه فردوسی. آیا این درست نیست که ما در هنگام عصبانیت، ناراحتی، ناراحتی کلمات زیادی می گوییم که از گفتن آنها در زمان آرامش پشیمان می شویم؟ خوب گفت: این صحبت ها پایانی ندارد، قباد، ناچار تمامش می کنم.
به هر حال زنان نیز مانند مردان در شاهنامه قهرمان و ضد قهرمان داشتند. ضدقهرمانان زن شاهنامه چه کسانی هستند؟ چرا که در المپیک تکواندو وقتی یکی از بانوان کشورمان در مسابقات شرکت کرد، روزنامه نگار از او با عنوان “تهمینای ایرانی” یاد کرد و عده ای واکنش نشان دادند که تهمینا تورانی بوده و ایرانی نیست و قهرمان نیست. .
شاهنامه یک رمان است، ویژگی ساختاری و بنیادی رمان یا شعر حماسی ساختن است. وقتی جنگ باشد، جنگ باشد، دلاوریها انجام شود، وقتی دو تا با هم ناسازگار باشند، دو سرزمین، دو تبار، دو جنگجو. به همین دلیل است که در شاهنامه با چهره های خوب و روشنی که من آن ها را «نماد» می نامم و چهره های تیره و بد که آن ها را «ضد نماد» می نامم مواجه هستیم. جدید، معکوس، ضد نماد. بیشتر کتاب نبرد شاهنامه نبرد ایرانیان و تورانیان است. ایران و توران متضاد یکدیگرند. چهره های ایرانی نماد هستند، چهره های تورانی نماد هستند. نکته بسیار مهم این است که ایرانیان و تورانیان در بان از یک اصل و نسب هستند، با هم برادرند. ایرانیان نسب خود را به ایرج پسر باستانی فریدون میرسانند. تورانیان از تور نازل شدند. فریدون سه پسر داشت: سالم، تور و ایرج. ایرانیان از ایرج، تورانیان از تور، بر اساس افسانههای کهن ایرانی، رومیها از سلم میآیند. خب اساساً هر سه یکی هستند، اصل و نسبشان یکی است. من نمی خواهم دوباره وارد این موضوع شوم زیرا زمان زیادی می برد، اما به هر حال ایرانی ها به دلیل اتفاقات ناخوشایند، ناگوار و کینه توزانه با تورانیان مخالفت می کنند. نسل سومی که دوست دارم اسمش را سلمانیان بگذارم چون بچه های سالم هستند به زودی از کتاب جنگ ایران بیرون می آیند و امپراتوری جهانی روم را ایجاد می کنند. اما اگر این دو با هم بر اساس تعداد مردان و زنان خوب و بد در میان ایرانیان و تورانیان سنجیده شود، تعداد مردان بد از زنان بد بیشتر است، به همین ترتیب، تعداد زنان خوب بیشتر از زنان است. زنان بد
به عنوان نمونه این نماد و ضد نمادی که گفتید با همین جدایی ایران و توران کدام زنان شاهنامه هستند؟
خوب، زنانی که چهره خوبی دارند مثل سیندخت، گردآفرید، گردینه (خواهر بهرام چوبین در قسمت تاریخی شاهنامه که ارتش چین را به اشتباه می اندازد) زنان خوبی هستند، زنان نمادینی هستند. اما زنی مثل سودابه که در نهایت سیاوش را می کشد، آن شاهزاده شجاع، بسیار مهربان، پاک دل، جنگ دوست، جزو زنان ضد نماد است. اما آنچه در آن تردیدی وجود ندارد این است که شاهنامه اگرچه کتابی جنگی است، اما اگر به آن به طور گسترده، محدود و عمیق بنگریم. شعری است در مدح زنان. این نشانه آن است که در فرهنگ ایرانی زن نه تنها از مرد پست نیست، حتی اگر زنی با شایستگی های فراوان باشد، می تواند بیشتر از مرد باشد و شود.
تهمینه و رودابه از کدام دسته هستند؟ نماد یا ضد نماد؟
خوب جواب این سوال زمان زیادی می خواهد چون گفتم ایرانیان و تورانیان ریشه در دودمان برادران یکدیگر دارند همه به فریدون می رسند که یکی از مسلط ترین فرمانروایان ایران است. ، که در روزهای بعد از آن به عنوان نماد سقوط یاد می شد. این امر انگیزه ای برای تورانیان شده است که در عین حال بد، سیاه دل و ظالم نباشند. در میان مردان و زنان تورانی، هرچند اندک، چهره هایی را می یابیم که دارای شخصیت کم و بیش مبارکی باشند. نمونه ای در میان مردان: پیران وایسه رهبر و رای دهنده معروف افراسیاب است. افراسیاب زمانی تاریک است، مانند چهره گارسیواس. اما پیران اینطور نیست، پیران همان است که بیژن را از کشته شدن افراسیاب در توران نجات داد. اما برخی از زنان تورانی را می شناسیم که اگر جزو زنان نیکوکار نباشند، هیچ بدی در آنها نیست. تهمینه چنین چهره ای دارد. چهره ای که این زیبایی بزرگ را یافته است تا بانوی رستم شود، مثل به دنیا آوردن سهراب. اجازه دهید گفتگو را در اینجا به پایان برسانم، زیرا به گفته پیر بیهق: «کلمات با الفاظ تقسیم میشوند»، بنابراین لازم است در حوزههای دیگری بحث کنیم که از حوصله این بحث خارج است. فقط به اختصار اشاره می کنم؛ چرا سهراب می میرد؟ پاسخ این است: چون مال مادر تورانی است. سهراب آمیخته ای از روشنایی و تاریکی، روز و شب، خیر و شر، ایران و توران است. در باورهای ایرانیان باستان آلودگی و اختلاط منشأ مرگ و نابودی است. چرا میمیریم؟ آیا باید بمیریم؟ چون ما مختلطیم، نیمی از ما مینوی، بهشتی و نیمی دیگر روستایی و زمینی هستیم. ما زمانی جاودانه خواهیم بود که بتوانیم تیرگی وجود زمینی خود را کنترل کنیم، خود را از چنگال تن من رها کنیم. این یک کار بسیار باریک و دشوار است که هرکسی نمی تواند آن را انجام دهد. پیگیر باش
259