سینمای ایران از ملک مطیعی، فردین، والثوقی و فروزان تا مهرجویی، بیضایی، کیمیایی و بنی اعتماد / بشنوید
حسین قره: چه کسی قوانین این سینما را می نویسد یا مرور می کند؟ از همان ابتدا که سینما با «دختر لر» زبانش را باز کرد تا بگوید «تهرون شهر قشنگی است اما مردمش مردهاند»، دولتها و دولتها به ظرافتها و قابلیتهای سینما توجه داشتند که «جعفر و گلنار» اولین نقش ها بودند. آنچه برخی تحلیل کرده اند این است که فیلم دختر لر بخشی از سیاست فرهنگی پهلوی اول رضاشاه برای اتحاد ایران بوده است.
سینما با همه فشارها می خواست هویت خودش را داشته باشد و به همین دلیل کم کم با «آکتور سینما حاج آقا» قدم برداشت تا اشغال و کودتا را پشت سر بگذارد و به زندگی بازگردد. البته سینمایی که در آن دوره رشد کرد و جان گرفت به سینمای فارسی معروف شد، موجی از کلاه های مخملی در سینما آمد و شد تا آبروی کشور و ملت لطمه نبیند، در کاباره ها و قهوه ها. . در خیابان ها و میادین به آنها گردنبند و میز و صندلی می دادند. آنها مشغول دست زدن، فریاد زدن و تشویق تماشاگران هیجان زده در سالن تاریک سینما بودند. کلاه مخملی ها رکن اصلی سینما در آن سال ها بود. دورانی که به اوج «ناصر ملک مطیعی» رسید.
پروردگارا او خوب می داند
در دهه 40 چند چهره زن و مرد به سینما اضافه شدند و حالا عموم مردم برای دیدن آن ها به سینما می رفتند و جمعه شب ها برای نمایش «سلطان دل ها»، «فردین» و «گنج قارون» صف می کشیدند. ” »، که: «خداوند خوب می داند که او را از رودخانه بیرون آوردیم/ بیرون آوردیم، آوردیم خانه/ حالا برقص و شاد باش/ مثل ما باش، بنشین و برقص، حالا که در کبک می خواند. ..”
در پایان این دهه چهره دیگری ظهور کرد که «سزار» سینما شد. ترکیبی از چاقو، کلاه مخملی و دهان به دهان، «بهروز ووشقی» ستاره بعدی سینمای اواخر دهه 40 بود.
شاملو، گلستان، فروغ/ سلطان دلها، خشت و آینه و سیاه خانه
این سینما آنقدر پول به دست آورد که احمد شاملو شاعر را متقاعد به نوشتن فیلمنامه و ایفای نقش کند تا با دستمزدی اندک از روزهای سخت بگذرد و طعم «هوای تازه» را بچشد، اما در کنار این سینما، در دورانی که مبارزان و تکآهنگها اکران بزرگ را تصاحب کردند و با فیلمهای هالیوود، هندی، ترکی و ایتالیایی رقابت کردند. شب برای کسانی که از سینما می آمدند مکانی باز شد. به عنوان هنر، آنها انتظار چیز بیشتری داشتند و مکانی را می خواستند که بتوانند در آن فرهنگ، اندیشه و فلسفه تنفس کنند. آنها یک اتاق تاریک کوچک می خواستند تا به آن سینما با نمای براق فکر کنند. به همین دلیل دهه 50 با اینها شروع شد. البته یک نفر در آغاز این دهه، دهه 1940، در «شب گوژپشتی» بازی را زده بود، کسی که می خواست آینه فردا را در خاک رس خام نشان دهد. حتی «خانه سیاه» را فروغ شاعر در همان دفتر نوشته بود. اما کوچکترها که به تئاتر، داستان نویسی و سینمای هنری جهان زلف پیوند خورده بودند، با «گاو» و «آرامش در حضور دیگران» و «رگبار» به دنبال روایتی مدرن و ایرانی بودند. «چشمه»، «یک اتفاق ساده»، «شاهزاده احتجاب»، «خداحافظ رفیق»، «سوتهدلان» و بسیاری دیگر از کارگردانها و فیلمها به میدان آمدند، اما جایی برای آنها در گیشه نبود ، که آینه بود. او با جذابیت و رقص و آوازش همه دل ها را به دست آورده بود. «موج نوین» سینما از حضور بازیگران سینمای فارسی بی میل نبود تا با حضورشان گیشه را تضمین کند، اما نقش اصلی فیلم ها به دست بازیگران تئاتر، از «عزت الله تعظمی» رسید. «علی نصیریان»، «جمشید مشایخی» تا «محمدعلی کشاورز» و «داود رشیدی» از «رقیه شیره آزاد» و «ژاله علو».
موج جدید سینمای ایران و سانسور با فروش بالای فیلم
موج نوی سینمای ایران بر خلاف سرمستی قدرت، جهل و مستی، واقعیت را از «کندوی عسل» «فریدون گل» تا «سفر سنگی» «مسعود کیمیایی» تا «دایره مینا» ساخته «دایره مینا» پیش بینی کرد. داریوش مهرجویی به «غریبه و مه» ساخته بهرام بیضایی، از «نآفرین» «ناصر تقوایی» تا «تنگسیر» ساخته «امیر نادری» و بسیاری از آثار دیگر به همین نام و دیگر فیلمسازانی که از تحول عدالت محور و دین محور صحبت کردند. از فروپاشی اجتماعی، از شکاف طبقاتی و بسیاری از مفاهیمی که می توان به جای سانسور و دیدن نیازهای اجتماعی جدی گرفت. اما ساختار سانسوری این سینما را ندید و روی فروش بالای فیلم های فارسی شرط بندی کرد و از فروش آن خوشحال شد و به این بهانه که موج جدید مخاطب ندارد و نیازی به گرفتن روشنفکر نیست. و هنرمندان را جدی بگیریم یا شاید فکر میکردند که پاسخی جز سانسور نیست، سرکوب و ارعاب لازم نیست، بدون توجه به مشاهده فیلمسازان که مردم در لالهزارها سرمست هستند. “همسفر.” “شب و از “صمد آقا” و “سعید کنگرانی” به تنگ میآیند به آفتاب فریاد میزند که “لعنتی بیرون نیاید” همه چیز سر جای خودش است. موج نوی سینما، اما ماجرا برعکس بود، موج نو را «زیر پوست شهر» دیده بودند و سینما زنگ خطری برای هوشیاران بود.
انقلاب و انقلابیون و اندیشه ای که سینما در آن ممنوع بود
انقلاب که شد، مردمی که به خیابان ها ریختند، طلبه های جوان تشنه عدالت و خون رفقای سرخ در رگ هایشان می جوشید، مجاهدانی که با «علی شریعتی» در ظهر گرم عاشورا و طراوت رسیده بودند. خون حسین بن علی از زیرزمین حسینیه ارشاد و در چاه خلوت علی بن ابی طالب گریه کردند، مثل ابی کندوی عسل ریختند و خراب کردند. میخانه ها را به آتش کشیدند، همان سینماهایی که تا دیروز برای دیدن فردین و وثوقی و «ایرنه» جلویشان صف بود، سینما ممنوع بود و حرام و سینماگران در داخل، خارج و خارج از کشور زندگی می کردند. اجرا کردن . جامعه برزخ بود، نمی شد از «برزخ ها» توبه کرد و با همان ستاره ها به سینما بازگشت. اگرچه سعید راد، فردین، ملک مطیعی و ایرج قدری می خواستند با فیلمنامه سعید تبعلی برگردند. اما سینما و آدم هایش در دنیای خیالی و انقلابی انقلابیون جدید جایی نداشتند.
عصر دهه 60 این بار با دوستداران سینما برمی گردد
اما سینما تسلیم نشد، از دهه شصت با فشاری که انقلابیون داشتند، هر مشکلی داشت، بازگشت. اما این بار با «اجارهگان» با «باشو غریبه کوچ» با «کلوزآپ» با «ناخدا خورشید» با «تیغ و ابریشم»، «دندانهای مار»، سینما این بار با «نار و نی» با «آبادانی» بازمیگردد. «خانه دوستت کجاست»، «مشاخ شب» با «دیده بان»، «دوچرخه سواران» با «اورسی خوبان» «بدوک» و «بی بی چلچله» با «حاجی واشنگتن» با «مادر»، «کمال الملک» و بسیاری فیلم های دیگر. با چهرههای جوان و انقلابی شادابی چون ملاقلیپور و درویش و نامهایی که جشنواره فیلم فجر را رونق بخشید و به سینمای ایران اعتبار بخشید و سینمای ایران این بار برای سینمای جهان شگفتانگیز بود. شهلا ریاحی دیگر تنها فیلمساز تاریخ سینمای ایران نبود، زیرا «رخشان بنی اعتماد»، «مرضیه برومند»، «پوران درخشنده»، «تهمینه میلانی»، «منیژه حکمت» و بسیاری از نام های دیگر به سینما پیوستند.
سینما با همه سیاست ها و سانسورها و مداخلات نهادی امروز هنوز زنده است. سینما همچنان پابرجاست و حالا علاوه بر جشنواره های کن، ونیز و لوکارنو برنده جایزه اسکار نیز شده است. با تمام کاستی ها و کاستی ها هنوز هم هست. همانطور که در سکانس پایانی فیلم «پاپیون» سینمای ایران در دریای موج ها زنده است و فریاد می زند «من هنوز زنده ام لعنت به تو».
برای بررسی وضعیت سینمای ایران به بهانه روز سینما و ارائه کتابی به نام «داریوش خنجی» سینماگر فرانسوی-ایرانی که نام بزرگی در سینمای جهان است، در فارسیرو نشستی برگزار کردیم. مهمانان ما عبارت بودند از: «محمود کلاری» فیلمبردار، «محمدمهدی عسگرپور» کارگردان و رئیس خانه سینما، «شادمهر راستین» فیلمنامه نویس و منتقد و «سید محمد بهشتی» کارگردان دهه 60 بنیاد فارابی.
هر وقت از سینما صحبت می کنیم، از تمام روزهایش و همه «بود و نبود»ش حرف می زنیم.
به همین دلیل گفتوگوی ما با هواداران از مشکلات فعلیای که محمود کلاری شروع کرد، استانداردسازی قوانین سینما، استانداردهای حاکم بر سینمای جهان با نمونههایی از کیارستمی، فرهادی و دیگران آغاز میشود. در این گزارش می توانید پادکست این نشست را بشنوید.
۵۷۵۷