سهم کل فعالیت های هنری در تولید ناخالص داخلی ؛ فقط 4.9 درصد

مدیر فرهنگی سید محسن خاتامی در روزنامه نوشت:
صدای میزبان حراج با یک ضربه سرنوشت ساز به سالن طنین انداز است. نجوم اعلام شده است: اثری از رضا عباسی ، نقاش برجسته دوره صفوی ، با قیمت 2 میلیارد ریال در حراج تهران فروخته شد.
این خبر ، مانند بسیاری از سوابق دیگر یک میلیارد دلار در سالهای اخیر ، تصویری از یک بازار پررونق ، جهانی و سودآور را به ارمغان می آورد. اما این تصویر درخشان فقط یک طرف ارز است. از طرف دیگر ، این ارز یک واقعیت پنهان در آمار کلان اقتصادی کشور رسمی است.
براساس داده های آماری معتبر ، کل بخش “هنری ، سرگرمی و تفریحی” در ایران تنها 1.5 ٪ از تولید ناخالص داخلی کشور را نشان می دهد. رقمی که در سه دهه گذشته تقریباً ثابت مانده است و معادل نسبت راهروهای املاک و مستغلات است! در حالی که میانگین جهانی همان شاخص تقریباً 3.5 درصد است ، یعنی بیش از یازده بار آنها می روند. حجم بازار هنرهای تجسمی ایران نیز در سال گذشته تقریباً 5 میلیون دلار تخمین زده شده است که در مقایسه با جمعیت و وضعیت هنری ایران ناامید کننده است.
در اینجا است که یک تضاد عمیق آشکار می شود: چگونه کشوری با هزاران سال وراثت فرهنگی و هنری که هنرمندان آن در رشته های مختلف مورد تحسین قرار می گیرند و در جهان بسیار ضعیف و از نظر آماری ناچیز هستند؟ کالبد شکافی با درک مفهوم و تاریخ اقتصاد هنری ، این تضاد را برای شناسایی نواقص و آسیب های اکوسیستم مستلزم آن است. اکوسیستم که متأسفانه امروزه به دلیل ریشه ها و ضعف های تاریخی ناشی از تدوین سیاست ها یا فرهنگ ، نامتوازن و ناکارآمد است. در این سری از یادداشت ها ، ما به دنبال درک زوایای پنهان این منطقه هستیم و می دانیم که چرا و چگونه اقتصاد هنری ایران باید توسعه یابد.
نگاهی به تاریخچه این زمینه درسهای مهمی برای امروز دارد. در طول تاریخ ، این خانواده های قدرتمند و واقعی بودند که با حمایت مالی برخی از هنرمندان ، نبض بازار هنر را حفظ می کردند. هنر ابزاری برای نشان دادن قدرت و ثروت بود و این هنرمند ، یک صنعتگر که توسط یک پیروان پشتیبانی می شد. همچنین در ایران ، ارزش یک اثر هنری نه با عرضه و تقاضا بلکه با نزدیکی آن به مرکز انرژی اندازه گیری نمی شد. هنر ابزاری برای سیاست و نمادی از جلال پادشاهی بود.
در دوران صفوی و قاجار ، اگرچه الگوی هنری الگوی هنری تغییر یافته است ، اگرچه الگوی اقتصادی مدل هنری با معرفی تکنیک های جدید هنری به ایران (معرفی نقاشی روغن به ایران در دوران صفوی) و اعزام هنرمندان به فارنگ (به عنوان مثال در طول دوره ای از دوره ، به دوران دوران و دوره ای از دوران به دوران و دوره ای از دوران ، تغییر یافته است. پشتیبانی از دادگاه و مراکز قدرت و ثروت ، به جای اینکه در یک بازار آزاد ارائه شود ، همیشه یک “سیستم پشتیبانی” متمرکز وجود داشته است که ، اگرچه منجر به ایجاد شاهکارهای بزرگ می شود ، اما این امر باعث می شود که یک “سلولهای همبستگی” از نظر “سلولهای همبستگی” از نظر “همبستگی”. این مسیر تقریباً صد سال در اقتصاد هنری ایران بوده است.
اگر اقتصاد هنری را فقط در زمینه هنرهای تجسمی مشاهده کنیم ، اولین نقطه عطف در تاریخ اقتصاد هنر مدرن را می توان تأسیس گالری آپادانا در سال 2 دانست. اولین تلاش برای ایجاد یک فضای تجاری و خصوصی برای هنر ، خارج از انحصار دادگاه و ایالت. اگرچه آپادانا زندگی کوتاهی داشت ، اما راه را برای دیگران باز کرد. این دوره آغاز واقعی شکل گیری “بازار” بود که در آن گالری های خصوصی به جای دولت ، به عنوان واسطه ، سلیقه و هنرمندان عمل می کردند. در این زمان بود که هنر انتقال آرام خود را آغاز کرد تا به یک میراث فرهنگی تبدیل شود تا به یک دارایی تجاری تبدیل شود.
یکی دیگر از نکات تاریخی در مسیر اقتصاد هنری را می توان به عنوان حراج کریستی در دبی دانست. برای اولین بار ، هنر معاصر ایرانی در یک صحنه بین المللی عالی با نتایج شگفت آور ارائه شد. موفقیت هنرمندانی مانند فرهاد موشیری ، پارویز تانوولی و حسین زندارودی نیز بازار داخلی را شوکه کردند و قیمت ها را اساساً تغییر دادند. این اعتباربخشی خارجی در رسانه ها منعکس شده و در سایر رویدادهای هنری ادامه یافت. در نیمه اول سال ، شش از ده اثر شکست خورده که در این منطقه فروخته شده متعلق به هنرمندان ایرانی بود.
اما نکته مهم این است که ساختار ارزیابی در بازار هنری مدرن ایران از نظر ارگانیک و پاییز نیست. در عوض ، این هنوز اعتباربخشی حراج های بین المللی و برخی از موسسات و جمع کننده ها است که این ساختار صعودی را حفظ می کنند.
این مسیر تاریخی باعث شده است که بازار هنر تا حد زیادی به تعداد معدودی از هنرمندان مشهور جهان که بر اساس مقیاس جهانی قیمت حراج حرکت می کنند ، وابسته باشد ، و این باعث می شود که آن را در برابر درگیری های خارجی نیز آسیب پذیر کند. اما در سطح دیگری ، اکثریت قریب به اتفاق هنرمندان نوظهور و معاصر هنوز در یک بازار داخلی شکننده با تعداد محدودی از مجموعه های ضعیف و پشتیبانی نهادی کار می کنند. شاید به همان میزان حرکت هنر قضایی به هنرهای حاضر برای شنوایی عمومی یک گام ارزشمند در توسعه اقتصاد هنری باشد. اما بازار هنر مدرن هنوز هم می تواند به عنوان یک پشتیبانی در نظر گرفته شود ، نه به عنوان یک بازار آزاد.
با این حال ، برای استقلال و سعادت هنر ، هیچ راه دیگری برای ارائه عموم و سعادت بازارهایی که از طریق سیاست های کلان انجام می شود ، تقویت بازار مصرف ، به تدریج فرهنگ جمع آوری ، آموزش عمومی ، توسعه کارها ، تقویت آکادمی ها و اتحادیه ها و اقدامات را گسترش نمی دهد. احتمالاً تاریخ طولانی حمایت از هنر ، اعتقاد فرهنگی را به جامعه نهادینه کرده است که هنر در سپاهری و شاید بیشتر از مشاغل جدا می شود. تنش اساسی که تا به امروز ادامه دارد ، مانع جدی برای بازاریابی واقعی هنر است.
امروز ، ما هیچ راه دیگری برای توسعه اقتصاد هنری نداریم. برای دستیابی به این هدف مهم ، باید بدون وابستگی به دولت ، راه را به بازار هنر و هنرمند ترسیم کرد و عزت بالایی از هنر را حفظ کرد. “
۲۴۲۲۴۲