توافق به بهانه انتشار پنجم “مذاکره کننده بوسه”

در عین حال ، شکست غیر منتظره ترامپ و ظهور بایدن و شرکت در بحث ها ، لفاظی ها و مبارزات داخلی و خارجی در مورد مذاکرات و تلاش ها برای زنده کردن کارگزاری. من این کتاب بسیار ارزشمند را از ابتدا برای درک مدل های مذاکره آمریکایی پیدا کردم ، که بدون شک کیسینجر یکی از معماران اصلی است و دیپلمات ها ، روزنامه نگاران ، تحلیلگران ، اساتید دانشگاه ، دانشجویان ، فعالان اقتصادی و همه علاقه مندان به روابط بین الملل مورد انتظار است.
چاپ پنجم این کتاب اکنون به طور قابل توجهی با ظاهر همان فضای مذاکره بحث برانگیز با ایالات متحده همزمان است. چند روز پیش ، رهبر عالی ، در سخنرانی که شرایطی را که واشنگتن برای ایران طراحی کرده بود ، توضیح می دهد ، مذاکره با ایالات متحده را “نقطه مرده خالص” توصیف کرد. همین تصادف و بهانه انتشار این کتاب به طور خلاصه و کلان من را به همراه داشت و نشان می دهد که آموزه های مذاکرات کیسینجر نشان می دهد که الگوی آمریکایی ایران امروز ، اگرچه او از بسیاری از تکنیک های کلاسیک خود استفاده می کند ، اما به دلیل عدم وجود کمبود عمدی برخی از مؤلفه ها ، دقیقاً یکسان بودند.
نویسندگان این کتاب نشان می دهند که الگوی مورد علاقه کیسینجر هرگز به اقدامات پشت جدول مذاکره محدود نمی شود تا بخش دیگر را محاسبه کند. در عوض ، این ترکیبی از تکنیک ها و اقدامات “به دور از جدول” مانند “تغییر بازی/پاسیو تفریحی” ، راه اندازی “کمپین چند کاناله” ، “مثلث/ائتلاف” ، “شبکه گزینه گزینه ها” ، “مذاکرات محرمانه و کانال های پس زمینه” و “طراحی راه” بود.
اگر رویدادهای اخیر را جمع کنیم ؛ از تشدید عملیات اقتصادی ، رسانه ای و روانشناختی علیه ملت ایران گرفته تا حملات نظامی اخیر ایالات متحده و صهیونیستی علیه ایران محبوب ما ، می بینیم که همان منطق و تمام این تکنیک ها در زمینه عمل بازسازی شده است.
بنابراین ، همانطور که در کتاب و کیسینجر بیان شده است ، ایالات متحده اکنون همه این گزینه ها را همزمان علیه ایران فعال کرده است. همانطور که در مدل ویتنام ، این پیشنهادات دیپلماتیک را همزمان در حالی که بمباران Witkenges را برای پذیرش خواسته های خود در جدول مذاکره انجام داد. با این حال ، مدل آمریکایی امروز دارای خلاء اساسی است که از ابتدا همه چیز را هدایت می کند. کیسینجر همراه با تمام ابزارهای فشار ، همیشه اصرار داشته است که “خروج مناسب” یا طراحی “توافق برنده” برای طرفین طراحی کند تا رهبران هر دو طرف جدول بتوانند توافق نامه احتمالی را در داخل بفروشند و بتوانند آن را امضا کنند.
به عنوان مثال ، در طراحی کیسینجر برای ویتنام ، که جزئیات آن در این کتاب مفصل است ، توافق نامه پاریس به گونه ای سازماندهی شد که هر دو طرف بتوانند آن را به عنوان یک دستاورد داخلی بفروشند:
ایالات متحده نیروهای خود را از عقب نشینی نیروهای ویتنام خود توصیف کرد ، نه “فرار” و “شکست فاجعه” بلکه “صلح با عزت” و مبتنی بر آزادی اسیران و حفظ دولت سایگون بود. شمال ویتنام “آشتی” با تجاوزگر نیست. در عوض ، “فراری” و “آنها کاملاً آمریکایی ها را ترک می کنند” ، حضور نیروهای آنها در جنوب و قول تعیین سرنوشت از طریق انتخابات ، این پیروزی را بر ایالات متحده رقم زد.
به همین ترتیب ، هر دو طرف به “خروج مناسب” و “توافق برنده” دست یافتند و می توانست روایت “پیروزی” خود را ارائه دهد. نکته اصلی ، که کیسینجر به عنوان وضعیت اساسی موفقیت و پایداری هر توافق نامه می دانست ، عدم وجود عنصر مذکور برابر با رکود قطعی هر مذاکره را در نظر می گیرد.
امروز ، طبق این آموزه ها ، بسته های ارائه شده توسط ایالات متحده فقدان این ویژگی اصلی. آنچه روی میز قرار می گیرد به هیچ وجه مذاکره برنده نیست ، اما هنوز هم یک دیکته منحصر به فرد از بالا به پایین است و نه تنها خروج مناسبی برای طرفین ، به ویژه ایران دارد ، بلکه امضای آن را می توان در معادل شرم ، رسوایی و خیانت در نظر گرفت. یکی از عوامل مهمی برای تبدیل ایالات متحده به “نقطه مرده خالص” ، شخصیت اغراق آمیز و خودشیفتگی ترامپ است. همان ویژگی (خودخواهانه توسعه یافته) که کیسینجر به عنوان یکی از اصلی ترین موانع توافق پایدار با رهبران سیاسی توصیف می کند. او توضیح می دهد که وقتی رهبر مذاکره در شخصیت و خودتران گرفتار می شود ، مذاکره را می بیند ، نه شن و ماسه ، داستان ، بلکه صحنه پیروزی خودش است. نتیجه این است که فقط حق طرف مقابل داده می شود ، که در واقع قبل از آغاز به روند گفتگو منجر می شود.
در نتیجه ، سخنان رهبر انقلاب ، که مذاکره را با شرایط فعلی ایالات متحده به عنوان “رکود خالص” توصیف کرد ، در عمل اقتباس با همان واقعیتی که کیسینجر سالها پیش از آن یاد کرده بود. در کیسینجر ، مذاکره کننده تصریح می کند که فشار همچنان ادامه دارد ، اگر از خروج مناسب برخوردار نباشد و امکان دستیابی به توافق قابل قبول برای طرفین ، مقاومت و فضا را به جای باز کردن مسیر درک ، تشدید می کند. عواقب این وضعیت در تجربیات مختلف آشکار بوده است: برای کاهش ظرفیت آشتی ، رشد روندهای شبه نظامی ، حاشیه نشینی جریانهای معتدل که از مذاکره و افزایش بی اعتمادی اجتماعی و نفرت از طرف ارعاب پشتیبانی می کنند ، که در نهایت مسیر هرگونه توافق پایداری را ایجاد می کند.