بررسی سریال «هیولای درون من»/ وقتی اخلاق و انگیزه در مقابل هم قرار میگیرند!
فرارو- اخیرا سریال هشت قسمتی «هیولای درون من» (The Beast in Me) از نتفلیکس منتشر شده است.
به گزارش فرارو، این مینی سریال بیننده را به دنیایی از تنش و راز میبرد و داستانی چندلایه درباره تاریکی درون انسان و تقابل اخلاق و انگیزه روایت میکند.
موتور محرکه سریال، تنشی که میان دو شخصیت اصلی شکل میگیرد، داستان از جایی آغاز میشود که «جارویس»، میلیاردر همراه همسر دومش به یک خانه جنگلی نقل مکان میکند. در همسایگی آنها زنی به نام «ویگس» زندگی میکند، نویسندهای منزوی که بعد از مرگ فرزندش و جدایی همسرش تنها چیزی که به او قدرت ادامه زندگی میدهد نوشتن است.
روایت زمانی رنگ تازه میگیرد که «جارویس» از نویسنده میخواهد به جای نوشتنهای بیهوده، کتاب زندگی او را بنویسد تا چهره مردمی بهتری داشته باشد. تقابل این دو از همان لحظه نخست، نه فقط آشنایی دو شخصیت بلکه برخورد دو جهان متفاوت است، جهان ثروت و قدرت در برابر فقر و خشونت.
روایت روانشناختی متفاوت از زندگی
سریال در انتخاب این دو ضد قهرمان به نظر میرسد نیم نگاهی به آثار موفق خانوادگی همچون «وراثت» داشته است. جایی که ثروت، قدرت و فروپاشی خانوادگی دست به دست هم میدهند تا شخصیتها را به لبه پرتگاه هدایت کنند. «هیولای درون من» از این الگوهای آشنا به عنوان نقطه آغاز داستان استفاده میکند و سپس وارد فضای روانشناختی میشود، فضایی که در آن راز، گناه و خشم ناشی از مرگ عزیزان نقش اصلی را ایفا میکند.
در عین حال سریال با انتخاب دیدگاه «ویگس« به عنوان مرکز روایت امکان بررسی عمیقتر روانشناسی شخصیت او و اطرافیانش را فراهم کرده است. این تمرکز باعث شده تا «جارویس» به ابزاری برای پیشبرد داستان و توسعه شخصیت «ویگس» تبدیل شود. همچنین با ریتم مناسب و ترکیب تنش روانشناختی و جذابیتهای یک تجربه سینمایی به مخاطب میدهد.
این ترکیب نه تنها بیننده را سرگرم میکند بلکه او را به تفکر درباره انگیزهها، اخلاق و تناقضات وادار میکند. مهمترین ویژگی منحصر به فرد «هیولای درون من» ترکیب مهارت نویسنده با طراحی صحنه و جذابیتهای بصری است. لوکیشنها از خانه بزرگ و خالی گرفته تا جنگل با دقت انتخاب شدهاند تا حس تنهایی و اضطراب را به مخاطب منتقل کنند.
خانه «ویگس» با کتابخانهای پر از کتاب، گرد و خاک و کاغذهای پراکنده محیطی جذاب و در عین حال محدود و خفهکننده ایجاد میکند که درگیریهای درونی او را نشان میدهند. در واقع این طراحی صحنه و ارتباط عمیق آن با کاراکتر سریال را از اثری معمولی جدا میکند و به یک درام روانشناختی تبدیل میکند.
در نهایت این سریال به بیننده اجازه میدهد تا با شخصیتها همراه شود، آنها را بپذیرد و همزمان به دلایل کارهای آنها فکر کند و قضاوت کند.