بالا بردن

تضاد داخلی هملت می تواند به عنوان تجلی بیگانگی موضوع در یک ساختار اجتماعی معیوب در نظر گرفته شود. به خاطر داشته باشید که عمل هملت ، کلودیو ، بهمن خشونت و اضطراب را آزاد می کند و نظم طبیعی و اجتماعی را قطع می کند. این اثر را می توان به عنوان نبرد با هسته تاریک و آسیب زا واقعی با بازیگران تئاتری (و سیاسی) و عناصر فوق طبیعی آن دانست. اسلاوی زیزک ، در اثری با عنوان “هملت قبل از ادیپ” ، دانش هملت و شبح قرار می گیرد. از آنجا که آنها به طرز عجیبی از مرگ هملت آگاه هستند و اینکه چگونه خلاف رویای فروید است. شبح او ، که نمادی از معرفتی معرفتی رنسانس است ، یک عنصر اصلی در رویکرد دراماتیک شکسپیر است. علاوه بر این ، آلن سینفیلد تجزیه و تحلیل کلیدی از زمینه تاریخی ، فکری و فرهنگی شکسپیر در مکبث: تاریخ ، ایدئولوژی و روشنفکران انجام داده است. او معتقد است که قانون حق امتیاز در واقع مربوط به یک زندگی سیاسی واقعی است که خود پادشاه جیمز ، نماد مکبث ، نزدیک شده است: یک پادشاه قانونی خوب در برابر استبداد غاصب. وی می نویسد: “غالباً قرار است در یک پروژه مشابه که در آن پادشاه جیمز درگیر شده بود ، درگیر شود: یعنی تلاش برای همکاری و ادغام ایدئولوژی دولت مطلق.” زمینه خواندن جمو چنان واضح است که اغلب گفته می شود که برای پادشاه جیمز طراحی شده است. از آنجا که در هر مناسبت ، مکبث از نظر ایدئولوژیکی رد صلاحیت می شود “؛ اما چگونه می توانند معاصران این فرضیات و تئاتری ها باشند؟
فرم و رویداد در اجرای پس از تولد
من معتقدم که تئاتر پس از ظهر ، از متن تا اجرای ، از تقلید تا رویداد ، از ترکیب تا لیما و در نهایت شخصیت روانشناختی تا حالت ها. در نتیجه ، بدن ، تصاویر ، صداها و نمادهای شعر از اهمیت زیادی برخوردار هستند ، یک حمله قدرتمند به سلسله مراتب و شکل دراماتیک و سرانجام روایت ، نقاشی و شخصیت از عملکرد سنتی آنها آزاد شده است. به ویژه ، مونولوگ طولانی و شاعرانه در دانمارک این چرخش را نشان داده است. سید محمد ماسوات معمولاً از کار و نابودی متن هملت فاصله می گیرد و فقط از عناوین ، تصاویر و نمادهای کلیدی مانند هملت ، تاریک ، وابستگان ، دانمارک و شبح استفاده کرده است. در خواندن مساوی ، صحنه ای تاریک که در آن رنگ مرگ به مکانی تبدیل شده است. اما به جای شبح پدر ، شبح هملت از یک تابوت تاریک ناشی می شود که کیفیت بالای دراماتورژی او را نشان می دهد. جسد هملت نه تنها یک تابوت کوچک خفه کننده را زندانی می کند. در عوض ، همچنین به یک کشور بزرگ ، فاسد و سرقت شده تبدیل شده است. با توجه به این رویکرد ، مخالفت ، در دید ارسطویی ، به معنای صحنه بصری کار است و در پایین ترین موقعیت سلسله مراتب خود قرار دارد و جای ترکیب را اشغال می کند ، که این عمل تقلیدی یا تقلیدی شخصیت ها است. علاوه بر این ، متن ، ارقام ، دیالوگ ها ، دیالوگ ها و داستان اصلی تراژدی هملت ، شاهزاده دانمارک (1-5) ، طولانی ترین کار شکسپیر ، قربانی زندان معاصر و کوتاه مدت در دانمارک بوده است (1). Erika Fisher-Enlish ، در تجزیه و تحلیل اجرای Baksi (1) توسط Ortid ، به کارگردانی هانس مایکل گروبر ، اظهار داشت: “بدن متن جعبه ها باید قربانی شود تا در عملکرد جعبه ها به دنیا بیاید.” برابری ، هنگام انتخاب نماد اصلی تاریکی ، که به گفته کیتی میچل “یک ایده منسجم غالب” است ، اجرای خود را انجام داده و تمام وقایع قسمت را از نظر مفهوم تاریکی ترتیب داده است. در نتیجه ، فرم و واقعه ، در حبس در دانمارک ، بسیار منسجم و واضح است. با این حال ، برابری در زبان شاعرانه خود مجبور شده است از ابهامات زیادی برای فرار از سیل حذف استفاده کند. فرم در اینجا به عنوان یک ساختار زمانی مبتنی بر تهیه رویدادها و همچنین این رویداد به جای عمل در نظر گرفته می شود. رویداد اصلی این است که شبح هملت را از مقبره و سخنان او با تماشاگران بگیریم. اما برابری در گفتار هملت سمبل کلیدی دیگری را بیان می کند: “کاری که بازیگر شما بازیگر نیست و نفرت از بازیگری” چیست؟ در واقع ، هملت همان کارگردان است.
هملت ، برابری و رویارویی با واقعی
هملت برای برابری نمادی از رویارویی با واقعی است. هملت و مکبث ، به عنوان یک تراژدی ، برای اسلاوی زیزک نیز به صحنه ای از عواقب قرار گرفتن در معرض واقعی تبدیل می شوند. فروپاشی روانشناختی مکبث و لیدی مکبث و عدم اطمینان هملت وزن غیرقابل تحمل این تقابل را نشان می دهد. هملت بار نظم نمادین را مانند صلیبی که شخصیت های هنریک ایبسن به عنوان یک میراث گذشته و تاریخ فرسوده حمل می کنند ، حمل می کند. زیزک اغلب هملت را به عنوان اثری که تجسم اضطراب و تضاد ذهنیت در برابر یک نظم سمبولیک فاسد و سفت و سخت (“بزرگ دیگر”) تجزیه و تحلیل می کند. علاوه بر این ، زیزک با شیطان اعتقاد دارد: “بدون شک ، ریچارد دوم نشان می دهد که شکسپیر لاکان را خوانده است.” برای هملت ، دانمارک به کشوری تاریک و نمادین تبدیل می شود که دزدی ، فاسد و پر از انحراف اخلاقی است. به همین ترتیب ، سید محمد ماساوات این تاریکی را ترک کرده است و با دراماتورژی خود ، بر اساس تفسیر یان کاتی و پیتر بروک ، هملت را به یک متن معاصر تبدیل کرده است. وی دهکده چهره یک شخصیت شکسپیر را از بین برد تا در مورد تضادهای ذاتی فرد ، مقاومت داخلی و فروپاشی خیال ایدئولوژیک تأمل کند.
Dramaturgy Post -post -post -premace بر اساس عملکرد
برابری آلدیاس را می توان به عنوان شعر فروپاشی دنیای نمادین دانست. دنیایی که قهرمانش در تاریکی تاریکی غوطه ور است. برای Zizek ، تراژدی می تواند پیامدهای فاجعه بار چسبندگی بیش از حد به یک خیال ایدئولوژیک خاص را نشان دهد که با واقعیت مغایرت دارد. سپس سقوط قهرمانان غم انگیز را می توان به عنوان فروپاشی دنیای نمادین آنها دانست. گیزک معتقد است که ایدئولوژی نه تنها در آنچه ما اعتقاد داریم است. در عوض ، کاری که ما انجام می دهیم. هملت همان ، چیزی فراتر از اقتباس. از آنجا که دراماتورژی آن فراتر از نابودی متن و تکه تکه شدن روایت روستای شکسپیر و متنی جدید است که نمایانگر عملکرد عملکرد قدرت ، به ویژه قدرت تاریکی است. بنابراین ، من معتقدم که برابری در حبس در دانمارک ، به جای نشان دادن متن و تکه تکه شدن ، از اجرای رویداد اجرایی استفاده کرده است که عملکرد ویژه ای را نشان می دهد. برابری نه تنها رویکرد Bertolt Brecht است که طبق گفته ژان پاول سارتر: “درام انکار انقلابی شکسپیر” ؛ در عوض ، رویکرد عظیم مولر به دراماتورژی هملت نیز تقویت شده است. همان هملت ، شبح مقبره ای که راوی مرگ ، ویرانی و نابودی در دنیای تاریک است. بر خلاف هملت مولر ، راوی شورش ، مبارزات و رادیکال ها در جهان سرمایه داری. برابری عنصر فوق طبیعی شکسپیر را حفظ می کند. از آنجا که شبح هملت از داخل تابوت به صحنه پرتاب می شود. به نظر می رسد که او یک بازیگر مرده از یک تئاتر ویران شده بود که با مخاطبان معاصر صحبت می کند. بنابراین ، نشان داده شده است که تصاویر توموگرافی کامپیوتری مغز روستا بر معاصر آنها تأکید می کند. شکل چشمگیر زندانی در دانمارک غیر خطی و ترکیبی است و از اقتدار نویسنده اصلی سؤال می کند. ترکیبی و میانی ، به این معنا که از چندین رسانه استفاده شده است ، مانند نقشه های ویدیویی ، جلوه های صوتی و کار گرافیکی. لذت برابر با دیدن یک تئاتر معمولی دستکاری کرده است. زیزک استدلال می کند که ایدئولوژی نه تنها از طریق اعتقادات است. در عوض ، از طریق نوعی “لذت” (یا Joycissus) عمل می کند. سپس حبس در دانمارک این لذت را دستکاری یا دستکاری می کند. برابری با انکار لذت تئاتری سنتی ، باعث می شود مخاطب از طریق تحریک فکری یا شوک (حضور آن به عنوان یک عملکرد) نوع دیگری از لذت و تعجب را ارائه دهد. اما بزرگترین مشکل این است که چهره این روستا به سختی نمی تواند با مخاطب یا منتقد که به اقدامات سطح پایین و فیلم های غیراخلاقی عادت کرده است ، ارتباط برقرار کند. به نظر می رسد که یک زندانی در دانمارک دوست دارد تئاترهای بیمار را که نمادی از تاریکی هستند آشنا کند و او را از خواب بیدار کند تا نور را به عنوان افلاطون در انتهای غار ببیند. در حالی که جورجیو آگامبن معتقد است که او معاصر است. این به معنای دیدن تاریکی زمان در کنار نور آن است. از طرف دیگر ، برابری آگاهی از نور ، خیالی (تصویر خیالی) زندانی در دانمارک را به همراه این حجم تاریکی ساخته است. هانس-تیس لمن معتقد است که تئاتر پسا پسا به طور خاص به تعویق می افتد. از آنجا که “سبک سیاسی ، گرایش به جزم و تأکید بر عقلانیت که در تئاتر می یابیم پشت است” ؛ سپس ، اعدام یک زندانی در دانمارک یک کار پس از زایمان است. همچنین یک اعدام postpostmatal ؛ زیرا فراتر از عناصر چشمگیر مانند تقلید و روایت خطی است. سرانجام ، باید تأکید کنم که به نظر من حبس در دانمارک یک تولید مهم تئاتر در تاریخ تئاتر ایران است.
۲۴۲۲۴۲