از رویای آکسفورد گرفته تا بمباران غزه ؛ داستان شاعری که با فاجعه رشد کرد

Zainab Kazemkhah: بتول یکی از شاهدان پر جنب و جوش و جسورانه در سن هشت سالگی است. او در مورد مطالعه آکسفورد ، مرگ دوستان و چگونگی شکل گیری شخصیت او در سایه تراژدی ها صحبت می کند.
بتول ابوقیلین ناهار را در یک آپارتمان ساحلی که آخرین پناهگاه خانواده وی هفت بار بود ، ناهار می کرد که به یک موشک در نزدیکی یک قهوه در نزدیکی برخورد کرد. این آخرین روز ژوئن بود ، دوشنبه عادی در غزه. او می گوید: “من یک ساندویچ در دستم داشتم و از پنجره به بیرون نگاه کردم تا پنجره را تکان دهد.” در یک زمان ، ده ها مرد ، زن و کودک در یک فاجعه گزارش شده در سراسر جهان کشته شدند. وی می افزاید: “گاهی اوقات واقعی به نظر نمی رسد” ، با همان تحقیری که او در برابر وحشت بی حس شده است.
اما این یک مفهوم گمراه کننده است. در سن شش سالگی ، ابو عقیلین به یکی از برجسته ترین و بی سابقه ترین شاهدان غزه تبدیل شده است. کسی که قبلاً مورد تحسین نویسندگانی چون میشلز ، کاریل چرچیل و شاعر هاسیب هورانی قرار گرفته است. او تمام وجود خود را در یافتن یک زبان برای بیان آنچه غیرقابل درک است ، گذرانده است ، زبانی که می تواند مربوط به سوررئالیسم و معنای این تجربه و فاجعه روزانه آن باشد.
در اشعار خود ، موشک ها از هلیکوپترهای آپاچی شلیک می کنند و به طور موقت به نقش ایالات متحده و تاریخ نابودی آنها اشاره می کنند. یک فروشنده بستنی اجساد یخ زده را به سگ ها می فروشد. یک زن در خیابان ها سرگردان می شود ، یک شهر در حال مرگ را در آغوش می گیرد و سعی می کند آتش سوزی دست دوم را بخرد (که نمی تواند افزایش یابد زیرا قیمت او به طور مداوم در حال افزایش است). مجموعه شعر آن با عنوان “1 کیلوگرم” منتشر شده است. ابو عقیلین توضیح می دهد که این عنوان از سه شعر حاصل می شود و هر شعر یک کیلوگرم از وزن خود را نشان می دهد: “من فکر می کنم که اشعار من بخشی از گوشت و خون من است ، بنابراین من بدنم را جمع کردم ، وقتی که می توانستم خرد شوم و کسی نبود که خودم را پرتاب کند.”
ما از طریق تماس های ویدیویی با او در یک محل کار در نزدیکی خانه او صحبت کردیم. ابو عقیلین با لباس ظریف ، یک لباس سیاه و سفید پوشیده شده و در دو انگشت حلقه می زند ، که این نشانه طعم مد دختری است که به تازگی نوجوان بوده و یادآوری فاجعه دیگری است. یکی از دوستان نزدیک او ، خبرنگار عکاس فاطمه حسین ، در طی یک حمله بهاری امسال ، یک ماه قبل از یک مستند درباره زندگی خود در جشنواره کن ، “روح او را در دستان خود نگه دارید و برود” کشته شد. بتول می گوید: “فاطمه حلقه را دوست داشت.” آنها شب قبل از مرگ در مورد حلقه ها و غروب خورشید صحبت کرده بودند. “اکنون من نمی دانم که آیا باید انگشت آنها را به خاطر بسپارم یا آنها را دور می کنم.”
ابو عقیلین کوچکترین از پنج فرزند یک خانواده در غزه است. پدرش وکیل بود و مادرش مهندس ساخت و ساز بود. او از هشت سالگی شروع به نوشتن کرد و می گوید: “او کمی ایجاد کرد.” او قبل از اینکه معلمش به والدینش گفت که دخترش استعدادی استثنایی برای تغذیه دارد ، وقت زیادی را صرف نکرد. از آن زمان ، مادرش اولین خواننده و سردبیر کار خود بوده است.
در نه نفر ، او در یک مسابقه شعر بین المللی پیروز شد و شعرهای وی در مجلات و مجموعه ها پراکنده شد. وقتی ننوشتم ، نقاشی می کردم. او همچنین یک دختر “باهوش” به زبان انگلیسی بود و اکنون آنقدر انگلیسی صحبت می کند که می تواند آثار خود را ترجمه کند ، اگرچه او هرگز غزه را ترک نکرد. “او رویاهای بزرگی داشت و یکی از آنها به آکسفورد می رفت.” او برای نفس خود ، یادداشتی روی میز خود داشت که نوشت: “آکسفورد منتظر شماست.”
سرانجام ، او در ادبیات انگلیسی و ترجمه در دانشگاه غزه ثبت نام کرد و درست هنگامی که مجبور شد سال دوم خود را آغاز کند ، حماس در 5 اکتبر به اسرائیل حمله کرد. “او می گوید:” قبل از نسل کشی ، او دختری بود که همیشه از زندگی من شکایت می کرد. ” “بنابراین ناگهان دویدم و سعی کردم زنده بمانم.” این مشکل است ، امتیازاتی که بدیهی است در اشعار آنها فرض شده و نادیده گرفته می شود ، یکی از آنها آغاز می شود: “یک نوازنده خیابانی خیابان های ما را با کسالت پر می کرد” ، شعری که در پایان خدایان: “من می دانم که کسالت دوباره به خیابان های ما باز می گردد.”
شعر دیگر به مرگ “معمولی در بیمارستان” پدربزرگش اشاره دارد. مرگ که “در شعرهایی مثل شما” گریه کرده بود.
اما هیچ چیز “معمولی” در قتل مادربزرگش وجود نداشت. وی در حمله موشکی در خانه عموی خود کشته شد. در شعر ، نوه می پرسد: “چرا به من خیاط نکردی؟” تا بتواند چهره مادربزرگش را بررسی کند و دوباره او را ببوسد. جدایی و تکه تکه شدن یک دلیل تکراری در مجموعه شما است. جایی که آنها را با اندامهای بدن جداگانه در خیابان های بمباران خوانده می شود.
بعد از اینکه یکی از همسایگانش در مقابل خانه های خود بود ، آنها از ساختمان به دیگری حرکت می کردند و توسط دو موشک کشته شدند ، خانواده ابو قیلین تصمیم گرفتند با جمعیت زیادی از غزه فرار کنند. “ما به صدای فریادهای زن گوش کردیم و هیچ کس جرات نکرد از پنجره نگاه کند تا ببیند چه اتفاقی افتاده است ؛ این نه آنتن بود و نه آمبولانس. مادرم گفت:” خوب ، بیایید. “اما کجا؟ ما جایی نداشتیم.”
چند ماه است که پدرش برای محافظت از خانه خود در برابر غارتگران در شمال غزه باقی ماند ، در حالی که بقیه خانواده به اردوگاه پناهجویان در جنوب رفتند. او می گوید: “ما اجاق گاز نداشتیم ، بنابراین همه چیز را در آتش می پزیم.” “متأسفانه ، چشمان مادرم نسبت به دود حساس بود ، بنابراین من نان می پختم و همیشه عصبانی بودم و انگشتانم سوزانده می شد.” شعری با الهام از آن زمان ، زنی را توصیف می کند که انگشتانش ذوب می شود.
“من انگشت میانی جعلی هستم
در مقابل چشم بمب
این هنوز راهی برای من پیدا نکرده است.
انگشت حلقه من را ببخش
به یک زن
او همچنین دست خود را از دست داده است
و قلب او
و انگشت کوچک پیمان صلح را ایجاد می کند
با تمام طعم های تلخ
یک روز برای خوردن غذا فرار کردم. “
وی پس از نوشتن اشعار به زبان عربی ، تقریباً همه را به زبان انگلیسی بازنویسی کرد. وی می گوید: “این ترجمه ها نیستند ، آنها تفریحی هستند و دارای تغییرات اندک هستند.” نسخه های عرب سنگین تر و پر از درد هستند ، در حالی که نسخه های انگلیسی اعتماد به نفس بیشتری دارند: این نسخه جدیدتر از من است. “
وی در مقدمه کتاب ، می نویسد که کتاب مقدس به زبان عربی منجر به ترس از تکه تکه شدن و ترجمه صلح با مرگ شد. “من فکر می کنم این نسل کشی به ساختن شخصیت من کمک کرده است. انتقال از شمال به جنوب فقط با مادرم باعث شد احساس کنم که خانواده ام را دارم. الان خیلی کم نیستم.”
خانواده تصمیم گرفتند در بالای ژانویه در کوتاه مدت به غزه برگردند و آپارتمانی را که اکنون در آن زندگی می کنند اجاره کنند و منظره ای از دریا داشته باشند. در زیر پنجره ، چادرهای کسانی که فرصتی ندارند می توانید مشاهده کنید. او در شعری به نام “گناه” می نویسد: “زندگی کنید و هزار شهید سقوط می کنند / چگونه / پدر من گرسنه می ماند / می نویسد و گلوله همسایه من را می نویسد و خرد می کند” ، شعری که بازمانده گناه را منتقل می کند.
وی با عزت نفس جدید ، به تحصیل آنلاین ، آموزش کودکان و حتی یک سفر کوچک در خود غزه ، که در روزهای اخیر بسیار خطرناک بود ، ادامه داد. او می گوید: “من یاد گرفتم که بی ادب باشم ، که خوب است.” این بدان معنی است که می توانید با افراد بد صحبت کنید. شما همیشه لازم نیست که تحصیل کنید. “
او می گوید: “من دنیا را بیش از کتاب خوانده ام.” تجربیات وحشتناک باعث شده است که سرشان جوان و شانه های جوانشان باشد: “این اتفاق می افتد که مرگ به دنبال شما باشد.” شما باید برای زندگی به ابتدا بروید ، زیرا فرصتی برای جوان بودن و اشتباه کردن ندارید. “
مجموعه شعر او ، 1 کیلوگرمبا همکاری گراهام لیدل ، ویام آل -تامی ، کریستینا ویتی و یاسمین زهر ، با انتشار مسکن منتشر شده
منبع: گاردین
5959