چرا مصر جسد رضا شاه را گروگان گرفت؟
علی مرادی مراغه ای (دانشجوی تاریخ): امروز بیست و چهارمین سالگرد طلاق فوزیه است. آیا این دختر در کشور قحطی شده است که بروند او را از مصر بیاورند؟
مثل همه چیز دیکتاتور دستور ازدواج سه فرزندش را داد اما با سقوط او هر سه ازدواج اجباری به طلاق ختم شد!
ولیعهد به همراه ملکه نازلی، مادر عروس، فوزیه و شاهزاده خانم ها به مصر رفتند… با کشتی عازم ایران شدند و در 5 فروردین 1318 به راه آهن تهران رسیدند و رضاشاه در ایستگاه با او ملاقات کرد. راهروها با طاق نماهای مجلل بسته شد و دیوارهای کاهگلی از فشار نظم سفید شد و دستورات لازم برای پوشش زنان داده شد که مخبرالسلطنه به شوخی نوشت: «در باشگاه از وزارت امور خارجه، خانمی را دیدم که زیر ناف برهنه بود، انگار مد اوا را فراموش کرده بود!
سفارت احزاب به سفارت کبری تبدیل شد و سفید چشم را به خاطر چشمان درخشانش فوزیه نامیدند و به احترام عروس هنگی صدا زدند.
اصل 37 متمم قانون اساسی که می گفت مادر ولیعهد باید ایرانی باشد اما در مقابل اراده دیکتاتور دیگر قانون اساسی چیست؟
بدین ترتیب، مجلس شورا تصمیم گرفت که «طبق تفسیر اصل 37، مطابق با خواست مصالح کشور، بنا به پیشنهاد دولت، تصویب میشود که حضرت فوزیه… عنوان ایرانی را از فرمان همایونی»!
به دستور رضاشاه فوزیه ایرانی شد! زیرا «مصر از دیرباز جزو متصرفات ایران بوده است» (هدایت، خاطرات و مخاطرات…ص414)
فرخی یزدی شعری کنایه آمیز سروده که سرپاس مختاری بلافاصله خطاب به او گفت:
دلم برای این عروسی می لرزه و قاسم هم همینطور.
وقتی جنگ نینوا نزدیک می شود، داماد می آید
حسین خیرخواه بازیگر تئاتر نیز به دلیل اجرای نمایش «مشدی عباد» همزمان با این عروسی و خواندن این آهنگ در آن دستگیر شد:
«مشدی عباد زنی گرفت
پولم را گرفت.
و چون کلانتری ها به زور از تجار و بازرگانان برای خرج عروسی فوزیه پول گرفته بودند، اداره حراست گردن بند مشدی عباد هنرپیشه را که هدفش از خواندن آن شعر ولیعهد ایران بود، گرفت.
اما این ازدواج از ابتدا وحشتناک بود و مشکلات تمام نشد! (ر.ک: کتاب تاریخ، مجموعه اسناد، افشار… ج 3، ص 427)
نوشته اند ملکه نازلی، مادر عروس که اهل نماز بود، صبح به نماز بلند شد، چون لوازم ضروری آماده نبود، دیوانه شد! اما برخی منابع به چیز دیگری اشاره می کنند: «ملکه نازلی می خواست یک افسر گارد سلطنتی با او باشد و رضاشاه فریاد زد: دربار… خانه است؟! (از سید ضیاء تا بختیار، بهنود… ص 148)
ولیعهد نیز مانند پادشاهان گذشته که صدقه میدادند و سخنرانی میکردند و شعر و خطبه میگفتند، میخواست چنین کند و به مدرسهای رفت و پانصد تومب انعام داد.
همانطور که مشخص شد از جواهراتی که اشرف و سایر زنان برای این مراسم عروسی به امانت گرفته بودند، «هشت حلقه، 54 مروارید و یک جفت گوشواره الماس گم شده بود».
به جز شیرینی ماه عسل، این عروسی همه تلخ بود!
خاندان محمدعلی کبیر از پاشاهای ترک بودند و 150 سال بر مصر حکومت کردند و به قول قدیمی پاریسی زیبا و بالغ و تراشیده بودند اما خانواده رضاشاه اول بودند و «هنوز تراشیده نشده بودند». ! (خاطرات قاسم غنی ص 14)
چیزی نگذشت که فوزیه در سال 1327 ایران را ترک کرد و از فشارهای تاج الملوک و خواهران شاه به تنگ آمد و دیگر برنگشت! گفته می شد آب و هوا و دمای تهران به دردش نمی خورد، اما دلیل اصلی آن دما و سرمای تخت بود!
در تاریخ آمده است که دامادهای ناصرالدین شاه باید در رختخواب زیر پای عروس می خزیند، اما داماد ملک فاروق در شبی در تهران از مرز تنوع گذشت و این عروس مصری را در بیرون نافرمانی کرد.
داکتر غنی که پیش از این مأمور خواستگاری فوزیه بود، این بار برای بازگرداندن او فرستاده شد، اما نه تنها عروس برنگشت، بلکه جسد رضاشاه نیز در قاهره گروگان گرفته شد و گفت: طلاق فوزیه را بفرستید تا که می توانیم جسد مومیایی را با شمشیر تحویل دهیم! (خاطرات غنی… صفحه 11)
محمود جم وقتی از قاهره برگشت، از مهربانی پادشاه مصر و مهربانی او با مردم گفت. رضاشاه هم می خواست همین کار را بکند: پیرمردی از رعایا را در راه سعد آباد سوار ماشین کرد. تا او را به تجریش که مقصد پیرمرد بود ببرد. انعام داد، اما پیرمرد التماس کرد که من صد تومان نمی خواهم. خواهشمند است دستور دهید پسرم که دستیار من است از خدمت سربازی معاف شود. لشکر رضاشاه عصبانی شدند و گفتند: این صد تومان را بگیر و به فلانی بده تا پسرت را معاف کند! (خاطرات و خطرات ص 414)
۲۵۹
منبع: کانال تلگرام نویسنده.