موراکامی: زیاد به آن توجه نمی کنم – فارسیرو
به گزارش خبرگزاری فارسیرو به نقل از ایسنا، «هاروکی موراکامی» نویسنده پرفروش ژاپنی از 30 سالگی نویسندگی را آغاز کرد و در سال 1987 با انتشار پنجمین رمانش «جنگل نروژی» به چهره برجسته ادبی تبدیل شد. ” . رمانهای موراکامی که آمیزهای از روایت رئالیستی و رویایی است، طرفداران زیادی در سراسر جهان پیدا کرده است و این نویسنده را به یکی از احتمالات معمول برای دریافت جایزه نوبل ادبیات تبدیل کرده است. «گاردین» به بهانه انتشار جدیدترین رمانش با نویسنده مشهور ژاپنی هاروکی موراکامی گفت وگو کرده است:
رمان «شهر و دیوارهای لرزانش» بر اساس رمان کوتاهی است که شما در سال 1980 نوشتید. چرا اکنون معرفی آن به مخاطبان جدید مهم بود؟
آن اثر تنها اثری است که نوشته ام و هرگز اجازه چاپ مجدد آن را به صورت کتاب نداده ام. به عبارت دیگر، من از داستان راضی نبودم. من فکر می کردم موضوع بسیار مهم است، اما متأسفانه در آن زمان مهارت نوشتن را نداشتم تا آن را آنطور که می خواستم منتقل کنم. تصمیم گرفتم صبر کنم تا مهارت های لازم را به عنوان نویسنده به دست بیاورم و تنها پس از آن داستان را به طور کامل بازنویسی کنم.
در ضمن خیلی کارها داشتم که میخواستم انجام بدم که نتونستم این پروژه رو شروع کنم. چیز بعدی که می دانستم، 40 سال گذشته بود (به نظر می رسید یک لحظه) و من 70 ساله می شدم. فکر کردم اگر واقعاً می خواهم این کار را انجام دهم، ممکن است شروع کنم زیرا ممکن است زمان زیادی برایم باقی نماند. من همچنین نیاز شدیدی به انجام مسئولیت های خود به عنوان یک رمان نویس احساس کردم.
شما این کتاب را در دوران قرنطینه نوشتید و در حین انجام آن به ندرت از خانه بیرون رفتید. آیا این شیوه نگارش بر لحن یا محتوای داستان تأثیر گذاشته است؟
البته من به آرامش، سکوت و زمان نیاز داشتم تا در حین نوشتن این رمان فکر کنم. وضعیت شهر محصور شده نیز استعاره ای از قرنطینه جهانی بود. چگونه انزوای شدید و احساسات گرم همدلی می توانند همزیستی داشته باشند؟ این یکی از موضوعات اصلی این رمان بود و از این نظر نشان دهنده جهش مهمی در مقایسه با رمان اصلی است.
این کتاب برخی از مخاطبان ژاپنی را سردرگم کرد. دیگران عجیب بودن و عناصر سورئال را از بزرگترین لذت های رمان های شما می دانند. آیا دوست دارید خوانندگان را با سؤالات بی پاسخ رها کنید؟
من فکر میکنم یک رمان عالی همیشه میخواهد سؤالات قانعکنندهای بپرسد، اما نتیجهگیری واضح و مستقیم ارائه نمیکند. دوست دارم بعد از اتمام کتابهایم چیزی را به خوانندگانم بگذارم تا درباره آن فکر کنند. چه پایان هایی در اینجا ممکن است؟ من در داخل هر داستان یادداشت می نویسم تا آنها را به تفکر وادار کنم. آنچه من می خواهم این است که خوانندگان آنها را انتخاب کنند و هر کدام به پایان منحصر به فرد خود برسند.
تعداد بیشماری از خوانندگان برای من نامه نوشته اند و می گویند: “من بارها از خواندن یکی از کتاب های شما لذت برده ام.” به عنوان یک نویسنده، هیچ چیز مرا خوشحال نمی کند.
وقتی درباره شخصیتی مثل راوی «شهر…» یا «گاو نر» از «داستان پرنده کوکی» یا «کافکا» از «کافکا روی نیمکت» می نویسید، چقدر درباره خودتان می نویسید؟
به بیان دقیقتر، قهرمانهای اول شخص رمانهای من واقعاً من نیستند، بلکه نسخهای از من هستند که میتوانست باشم. استفاده از این امکانات بسیار جذاب است زیرا فرصت های زیادی برای تبدیل شدن به فردی غیر از خودتان وجود ندارد.
در میان بسیاری از نویسندگان انگلیسی زبانی که به ژاپنی ترجمه کرده اید، از جمله سالینجر، فیتزجرالد، چندلر، کارور و کاپوتی، کدام یک برای شما مهمتر است؟
من تحت تأثیر هر یک از نویسندگان قرار گرفته ام. من شیفته سبک نوشتاری شوخ طبع و جذاب فیتزجرالد و کاپوتی هستم، اگرچه کاملاً با سبک من متفاوت است. من شخصا سبک چندلر را دوست دارم.
از زمانی که بیش از 40 سال پیش شروع به نوشتن و انتشار کردید، صحنه ادبی ژاپن چگونه تغییر کرده است؟ آیا احساس می کنید بخشی از آن هستید یا خارج از آن؟
فکر میکنم نویسندگان جوانتر امروز هرگونه ایدههای پرمدعا درباره «این همان چیزی است که ادبیات را تشکیل میدهد» را کنار گذاشتهاند و با رویکردی آزادتر و انعطافپذیرتر مینویسند که من واقعاً آن را تحسین میکنم. با این حال، تا آنجا که به من مربوط میشود، به راه خودم ادامه میدهم و نمیتوانم بگویم با این تغییرات در فضای ادبی چه کار دارم.
چه تغییراتی در خوانندگان خود چه در ژاپن و چه در سطح بین المللی دیده اید؟ آیا نوشتن با پیشرفت شما آسان تر یا دشوارتر شده است؟
هم در ژاپن و هم در خارج از کشور، به نظر می رسد که خوانندگان من در سراسر جهان همچنان در حال رشد هستند و اعداد اغلب من را شگفت زده می کنند. در «لائوس» تماشاگران تایلندی من را متوقف کردند تا سلام کنند، این اتفاق در «درزدن» با تماشاگرانی از «آلبانی» رخ داد و در توکیو با تماشاگران اندونزیایی تکرار شد. اغلب احساس می کنم که خودم نیستم، اما به نوعی احمق شده ام…
با این حال، هیچ کدام از اینها نوشتن رمان را آسانتر یا دشوارتر نکرد. من فقط از اینکه افراد بسیار بیشتری از آنچه تصور می کردم کتاب های من را خوانده اند سپاسگزارم. همه مثل من سعادتمند نیستند.
اکنون یک چهارم کل آثار داستانی ترجمه شده در بریتانیا به فروش می رسد. به نظر شما چرا چنین جذابیت گسترده ای دارد؟
نمیدانستم رمانهای ژاپنی تا این حد در بریتانیا محبوب هستند. دلیل آن چیست؟ من اصلا نمی دانم. شاید بتوانید به من بگویید، من می خواهم بدانم.
اقتصاد ژاپن این روزها خوب نیست و من فکر می کنم خوب است که صادرات فرهنگی می تواند به نوعی کمک کند، اگرچه صادرات ادبی آنچنان کمک نمی کند، درست است؟
آیا انتقاد میه کو کاواکامی در سال 2017 از زنان در کتاب های شما بر نحوه نگارش شخصیت های زن تأثیر گذاشته است؟
کتاب های من در این سال ها آنقدر مورد انتقاد قرار گرفته اند که یادم نمی آید چرا نقد شده اند و توجه زیادی به آن ها ندارم.
می کو دوست صمیمی من و زن بسیار باهوشی است، بنابراین مطمئن هستم که هر انتقادی که می کرد درست بود. اما راستش را بخواهید دقیقاً یادم نیست چه انتقادی کرد.
حالا که از زنان و کارهایم صحبت می کنم، خوانندگانم تقریباً به طور مساوی بین زن و مرد تقسیم شده اند که من را بسیار خوشحال می کند.
۲۴۴۵۷