ترند های روز

حسن یونوس/ درباره فرمانده پناهگاه که توسط اسرائیل به شهادت رسیده بود

آیا آقای آسغار (پاشاپور) را به خاطر دارید؟ همانطور که بسیاری از ما بیش از صد بار دیدیم. آقای اصرار بسیار مورد علاقه حاج قاسم است که به خط مقدم و چند صد متر از داعش آمده است. او به درب می رود تا از ادامه بیشتر حج قاسم جلوگیری کند. حاجی غرق نمی شود و می گوید ؛ “آقای اصنگر ، شرمنده ، از گلوله ها می ترسد؟ حاجی و آقای اصنگر ، که در مقابل سنگرها قدم می زنند ، شکل می گیرند: این گفتگو شکل گرفته است:

حاج قاسم: کوچکترین!

عاشار پاشپور: زندگی من ، حج!

حاج قاسم: من می دانم که یونس شما را صدا می کند تا اجازه ندهد حاجی ادامه دهد …

خبرگزاری Tasnim در یک انتشارات عبدالله عبداللهی نوشت: “من ابتدا نام” حاج یونس “(ابولفازل نیکوی) را شنیدم ؛ از آن زمان ، من دائماً فکر می کردم که این حج با عظمت و کارگرایی که او را محافظت می کند و محافظت می کند که او را دوست دارد و او را دوست دارد و او محکم است ؛ هاجی ادامه می دهد!”

من از جذابیت و جذاب او نادان بودم. مشهور بود که حاج قاسم به عنوان فرزندانش از نیروهای خود مراقبت می کرد. من دائماً تماس می گرفتم. روز و شب و نیمه شب ؛ کار شما را می پرسد دقیقاً چگونه والدین با فرزند خود نگران و مراقب هستند. حال ، این مرد جوانی است که همان احساس را نسبت به حاجی دارد و بسیار عاشقانه و ثابت است؟

چندگانه ، از آنجا که به همان روش عبور می کند. آنها گفتند که تا زمانی که ما با یک گروه رسانه ای (از بنیادگرایانه تا اصلاح طلب) به سوریه رفتیم ، روز اول گفتند. “ما یک مهمانی داریم که می خواهد داستان سوریه را توضیح دهد.” چند دقیقه بعد ، چهره ای مانند ماه ، بدن رشید ؛ از کسانی که مجذوب سازمان سودمند هستند. میزبان گفت ؛ “او حج است”! برق از سرم پرید. کسی او را نمی شناخت. یعنی هیچ کس اصلاً آن را ندیده بود ، بسیاری او را ندیده بودند. حاج یونز واقعاً در مقابل ما ایستاده بود ، و من آنقدر هیجان زده شدم که قهرمان رویاهایم را دیده بودم که هیچ محدودیتی نداشت. این حتی برجسته تر از آنچه در ذهن او بود ، وقتی از لب هایش صحبت می شد ، شیرینی او به ظاهر او اضافه شد. گفتن “من از نظر سیاسی به این معنا نیستم که در ذهن باشد (حتی با اغراق ،” من سیاست را نمی دانم “) ؛ من از نظر سیاسی با شما صحبت نمی کنم ، فقط داستان را برای شما تعریف می کنم ؛ خلاصه آنچه را می خواهید.”

او هشت سال در سوریه بوده است. سوریه اشراف من را می دانست. کوه به کوه ، دشت به دشت ؛ کویر بیابانی ؛ گروه A ، قبیله به قبیله ، دین به دین ، ​​حتی بسیاری از نظامی و سیاستمداران آن. وی در این هشت سال تحولات جغرافیایی سوریه را در حال حاضر به یاد آورد.

در همان زمان ما با او بودیم ، در جلسه و در حوزه ، او در حال حاضر وقایع سوریه را روایت می کرد ، و بهترین تحلیل برخی از نظرات و شایعات بیشتر به اصلاح طلبان می دهد و بیشتر توضیح می دهد تا آنها تصور کنند که این مقدس ، جناح یا نبرد مسابقات ، هر کس را دوست ندارد که می خواستند از خود یا یک قلم یا قلم استفاده کنند. بسیاری از کودکان ، از جمله اصلاح طلبان ، در روزهای اخیر آنقدر به او و صداقت و شخصیت او اعتماد داشتند که برخی از آنها قبل از روز گذشته حج را در آغوش گرفتند و از دیگران دشوارتر بودند.

ما فقط به ماشین یا هواپیما نگاه می کنیم ، برای یک دقیقه طولانی نشستیم. چقدر این انسان مورد علاقه قرار گرفت. همراه با توضیح تاریخ سوریه ، او دائما در مورد عرفان و عرفان حاجی می گفت. او در مورد مهربانی حج گفت … و آنچه او گفت ما بخش مهمی از این ویژگی ها را در خود حاجی یونز دیدیم.

ما همچنین علاوه بر اضطراب ، اضطراب را دیدیم. وای مردی که تمام زندگی خود را در نبرد با دشمنان و دشمنان گذراند ، چندین بار داعش را دیده است ، حتی برای یک لحظه ، زمان اضطراب پیروزی چیست؟ به همراه شهید هامدانی و یک یا دو نفر دیگر ، حاجی یونس یکی از اولین کسانی بود که به سوریه رفت تا با توطئه اسرائیل و رفقای تروریستی آن روبرو شود. همان جمعیت کوچکی که حاجی به آنها گفت ؛ “من دست شما را می بوسم ، شب و روز نمی خوابم ، اما اجازه نمی دهم سوریه به دست Takfiris و تروریست ها بیفتد!” یونوس یکی از ستون های اصلی این موفقیت بزرگ بود. اما چرا مضطرب بود؟ پاسخ شما دشوار نیست ؛ شما می ترسیدید بدون شهادت بمیرید.

من این را نه تنها در سوریه دیدم ، بلکه در دو سال بعد از اینکه گاهی از ما سؤال کردم. من با کسی بسیار مبارک هستم. اما من نمی دانم چرا از ابتدا ، همه می خواستند به حاج یونس بروند. یکی به این دلیل که من به نوعی احساس کردم که شخص نزدیک به حج نزدیک است این بود که او به همه ما رفت ، اما این همه نبود. خود حاج یونز خیلی بزرگ بود. ماه بود ؛ هم چهره و هم روحیه او و هم اخلاق او ، هر بار که پیام می فرستد یا صدا می کند ، می پرسد ، ابتدا به ناخودآگاه خود می رفت. «فدات شم حج ؛ دور “اما پایان همیشه می گفت:” سنگ معدن برای یک شهید. “

حدود چهل و دو روز پیش ، وقتی موفق شدم ، به حج رفتم ، دیدم که حاجی پیام مشهاد را ارسال کرده است. گفتم: “در پناهگاه امام رضا (AS) ، گفتم:” “من احتمالاً فردا به مدینه خواهم رفت و خدا می خواهد ، من در همه جا در مورد این زیارت دعای شما را به شما یادآوری می کنم.” و حاجی همان کلمه را تکرار کرد. “دعا کنید که یک شهید شوید.”

حاجی سرانجام توسط شرورترین و ظریف ترین رژیم ها به شهادت رسید. بسیار زیاد بود چه کسی به شهادت می رسد اگر حجان یونس به هیچ وجه به شهادت نرسد؟ آیا این شرم آور نیست که چنین مافوق بدون توقف است؟ عزیمت وی ​​مطمئناً برای ما سنگین و سنگین خواهد بود ، اما در مورد خودشان چیست؟ اگر آنها شهید نباشند ، قانون خدا توسط ما سؤال خواهد شد. آیا می میرم و می میرم؟ نه ، اینطور نیست ؛ حاج یونز به شهادت و زنده است و این قلب من است که مرده است.

حج Yonnes ؛ همیشه ، فدات ، من به اطراف نگاه خواهم کرد ، به ما کمک می کند …!

2323

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا