آدوس عیسینا ، رئیس بزرگ اینکا

خبر درگذشت ماریو بارگواس جوشوس ، که توسط فرزندانش اعلام شد ، نه تنها پایان این نویسنده پرو را اعلام کرد ، بلکه رسما پایان دوره ادبیات آمریکای لاتین با عنوان “ادبیات رونق” بود.[۱]”یا” ادبیات شکوفا “در جهان شناخته شده بود.
به گفته ایسنا ، بارگاس جوسا آخرین بازمانده این نسل طلایی نویسندگان ادبیات آمریکای لاتین بود که در بهار زندگی می کردند و در اثر التهاب ریوی درگذشت. نویسنده کتاب Sur Goat طولانی تر از سایر نویسندگان این روند بود: گابریل گارسیا مارکز کلمبیا (2 سال) ، جولیو کوتاسار آرژانتین (2 سال) ، خوزه دونوسو شیلا (2 سال) و کارلوس فوئنتس مکزیکو (5 سال).
ادبیات آمریکای لاتین در قرن بیستم ، همزمان با انقلاب کوبا و ظهور ریش در این جزیره ، معاد این رمان شد. رمانی که در آن سالها در مورد مرگ صحبت می کرد. این گروه از نویسندگان آمریکای لاتین با تغییر شکل روایت و البته نوشتن رمان های تجربی که بسیاری از مخاطبان جهان را شگفت زده کردند ، چنین آثار نفیس را ایجاد کردند. این خلاقیت ها و نوآوری ها تا پایان این دهه ادامه یافت و در پایان این دهه ، این روایات به انتشار آثاری مانند “گفتگوی کلیسای جامع” و “پرنده شب” رسیدند.
من در زندگی خصوصی و عمومی می کشم
تقریباً پنج دهه ، بارگاس یوسا در زندگی خصوصی و عمومی فراز و نشیب های زیادی داشت که آنها تا آخر عمر بخشیده بودند: از ازدواج با اقوام خود و مادر یک خواننده مشهور اسپانیایی تا مخالفت با انقلاب کوبا و ورود به انتخابات ریاست جمهوری و عضویت در آکادمی فرانسه زبان و ادبیات. البته این نویسنده پرو نیز برای مهری راز داشت: تعداد انگشت شماری از دوست و پدر عزیز ، گابریل گارسیا ماریس. گارسیا مارکز بسیار علاقه مند به بارگاس یوسا بود و او را “رئیس بزرگ اینکا” خواند. پس از این حادثه ، از این حادثه به مدت چهار دهه از این حادثه اجتناب شد و این یک راز بین این دو نویسنده شد.
علاوه بر این ، وی نمایشنامه های بی شماری را منتشر کرد و یک ستون پایدار در روزنامه اسپانیایی داشت که بیش از سه دهه است که می نویسد ، با اظهار نظر در مورد موضوعات سیاسی و فرهنگی. او یکی از نویسندگانی بود که به کارگردانی آمد و فیلم “کاپیتان پانتاخا و خدمات ویژه” را با سرمایه گذاری Paramount منتشر کرد.
نویسنده ای که مرگ او نیز سیاسی بود
از دیدگاه سیاسی وی ، او یک نویسنده صحیح و منتقد شدید دولت های ایدئولوژیک بود که البته در پیام های صادر شده به وی کاملاً مشهود بود. دو رئیس جمهور و قانون قبلی کلمبیا ، آلبارو اوبا و ایوان دوک ، در پیام های جداگانه از وی به عنوان “معلم” یاد کردند و آثار خود را میراث برای آینده خواندند.
رئیس جمهور پیشین اروگوئه ، لوئیس لاسییا پو ، همچنین در پیام تسلیت گفت که نویسنده پرو “همیشه در زندگی با خودش صادق بود”.
از طرف دیگر ، رهبر مخالف ونزولان ، ماریا کورینا ماچادو ، بر “میراث غیرقابل مقایسه” این نویسنده پرو در دفاع از آزادی در آمریکای لاتین و جهان تأکید کرد.
ادبی
شاید برجسته ترین ویژگی این نویسنده پرو ، تعهد او به ادبیات بود که بسیار علاقه مند به روایت داستان ها و رمان ها بود. آخرین رمان این نویسنده پرو “من سکوت خود را ارائه می دهم” بود که در سال 6 منتشر شد و اعلام کرد که این رمان نمی نویسد زیرا زمان کافی برای به پایان رساندن آن نخواهد داشت. شاید این تمایل پنهان برای آشکار کردن این نویسنده به دلیل اینکه دوست ندارد آثار ناتمام خود را به نام خود تکمیل و منتشر کند. اتفاقی که برای گابریل گارسیا مارکز و کارلوس فوئنتس افتاد.
از طرف دیگر ، او عاشق ادبیات بود و معتقد بود كه ادبیات در سالهای اخیر تأثیر عمیقی بر زندگی بشر دارد و نقش مهمی در پارگی سانسور كرده و سیستم های توتالیتر توتالیتر را تحت فشار قرار می دهد.
میراث ادبیات بارگا
عشق به ادبیات باعث شد تا نویسنده پرو دوسالانه بارگوس یوسا را در سال 2 با پنج دوره تا کنون راه اندازی کند و قرار بود شاهد ششمین دوره در نیمه اول سال باشد.
این جایزه 6000 دلار است و نویسنده ای که توانسته است شغل اسپانیایی ایجاد کند ، اهدا می شود.
هفته آخر زندگی با خانواده
اولین نویسنده هفتگی پرو ، هفته آخر زندگی خود را در پرو به همراه همسرش ، میهنیسم ، سه فرزندش و هفت نوه اش گذرانده است. در طی این هفته ، سلامتی وی دائماً رو به وخامت گذاشت و عزیزانش که از این امر مطلع شدند ، به لیما سفر کردند تا با او باشند.
به گفته منبع اسپانیایی ، در هفته های اخیر ، نویسنده نوشتن و پیاده روی (دو عادت دائمی) را ترک کرد. در 5 مارس ، وی روز تولد خود را با فرزندان خود حفظ کرد و به گفته اقوامش بسیار خوشحال شد که در کنار خانواده خود بود.
این منبع نوشت: “بارگاس یوسا در سکوت درگذشت و مجموعه ای ابدی از کار و عشق به خانواده ای را که او را تا پایان همراهی می کرد ، ترک کرد. او مردی از خوشبختی بود زیرا او به نوعی جای خود را در جهان بازیابی کرد. او همیشه می گفت که مرگ چیزی است که به معنای زندگی می شود ، بنابراین او نمی خواست مرگ یا گفتار خود را غافلگیر کند ، رویایی که تحقق نیافته است.”
وقتی او به عنوان پایان داستان خود می سوزد
تقاضای صریح نویسنده سوزاندن بدن وی بود و خانواده وی به طور خصوصی خداحافظی کردند. شخصیت اصلی کتاب ، پس از یک روز ، سرگردان در مادرید و انتقاد از مظاهر دنیای مدرنیته در پایان به پایان می رسد و طبق خواسته های آنها می سوزد.
“من فوراً بدنم را می سوزاندم ، یا شاید بعد از کاغذهای اجتناب ناپذیر. احتمالاً تا آن زمان بدن من به طعم کرم ها تبدیل شده است ، اما آتش آنها را از بین می برد. من احساس درد در سینه خود می کنم. بله ، این یک نمایش نادرست نبود. این پایان داستان بود. من نمی ترسیدم. من صدمه دیده ام. من می نشیند و خون در رگهای آنها جریان می یابد ، من زنده می مانم.
[۱] بوممهدی سرا ، که این متن اسپانیایی را ترجمه کرده است ، مترجم آثاری مانند “Mass de águila” ، “روزهای سخت” و “ادبیات آتش” توسط جوزیا است.
۲۴۴