چرا ونزوئلا در سرخط خبرها است؟
جان پرکینز کارمند ارشد تحت امرِ «آژانس امنیت ملیِ» آمریکا مأموریت داشت با بهرهگیری از سازمانهای مالی بینالمللی شرایطی را فراهم کند که در آن با دستودلبازی دروغین وامهایی برای ساختن پروژههای زیربنایی از قبیل نیروگاههای برق، بزرگراهها، بنادر، فرودگاهها یا شهرکهای صنعتی در ممالک دیگر مانند اکوادور، کلمبیا، پاناما و اندونزی و عراق پرداخت شوند تا با بدهکار کردن کشورها امکانِ تاراجِ منابع طبیعیِ آنها برای صاحبانِ منافع تجاریِ آمریکا و امکان امر و نهیهای سیاسی و نظامی برای دولت آمریکا مهیا شود. کتاب «اعترافات یک جنایتکار اقتصادی» از جان پرکینز به دقت مجموعه عملیات سازمانیافتهای را توضیح میدهد که طی آن با اعطای وامها در واقع شرکتهای مهندسی و ساختمانی ایالات متحده آمریکا که مسئولیت ساخت پروژهها را برعهده داشتند، برنده بازی میشدند؛ چراکه بخش اعظم وام هیچگاه از ایالات متحده خارج نمیشد بلکه صرفاً از بانکهای واشنگتن به حساب دفاتر مهندسی در نیویورک، هوستون یا سانفرانسیسکو انتقال مییافت. بهواقع تسهیلات اعطایی تقریباً بلافاصله به ابَرشرکتهای عضوِ «ابرشرکتسالاری» (اعتباردهنده) عودت داده میشد، لیکن از کشور وامگیرنده خواسته میشد که اصل و فرع وام را تمام و کمال بازپرداخت کند. به این ترتیب با مطالعه کتاب میتوان دریافت که چگونه جنایتکاران اقتصادی با گزارشهای مالی مجعول، انتخابات ساختگی، رشوههای مالی، اخاذی و پولشویی از کشورهای اطراف و اکناف جهان هزارها میلیارد دلار کلاهبرداری میکنند و این پولها را روانه آمریکا میسازند و البته با کسانی که در مسیر آنها به هر وسیلهای سنگاندازی کنند و یا قد علم کنند مانند «خائیمه رولدوس» رئیسجمهور اکوادور و «عُمَر توریخوس» رئیسجمهور پاناما…
داد از شیدایی
قلمی بیادبود استاد ناصر مسعودی مسعودی که دفتر حیاتش در ۶ فروردین ۱۳۱۴ گشوده شد در ۶ آذرماه با برگهای پاییزی با نسیم ابدیت همراه شد. جنگلهای گیلان در میان طراوت و شادابی بهار و زیبایی وصف ناپذیر پاییز بر قامت بلند درختان و شاخساران کهنسالش آوای دل انگیزی به خاطر دارد که گاه با ترنم باران و گاه در شکوفابی گلهای پامچال نغمه زندگی را در زلال جویباران معنا می کرد. از دل جنگلهای گیلانی و ترانه های باران و در غرش تندرهایی که دامنه البرز را با شکوهی هرچه فریباتر بر صفحه طبیعت ترسیم می کرد، کودکی های ناصر با موسیقی های گیلکی پیوند می خورد. پدرش اما مسافر بهشت بود و هنوز او کودکی سه ساله بود که راه آسمان پیش گرفت و او را به دست تقدیر داد و در ازدحام کوچه های زندگی تنها گذاشت. بغض این هجرت و فراق زود هنگام ،همگام او در تمام سالهای زندگی بود که گاه در ترانه هایش و گاه در نقش های تئاتر خلاصه هرچه بود قصیده زندگی او را معنا می داد و شاید همان چراغ روشن ترانه هایش بود که در شبهای بلند زمستان تمام پستوهای دلتنگی و دهلیز های دل را همچون *مهتاب شبان* از تاریکی غمهایی که زمان را بر آن استیلایی نبود می رهاند. سرنوشت او از جاده های سبز شمال گذشت تا چند صباحی به گلستان هنر علی اکبرخان شهنازی، نغمات موسیقی ملی ایران در رگهای احساسش بتراود و طرب سرای خیال او را با ریتم و ضرب آهنگهای موسیقی در هم…
شروین حاجیپور؛ بهای هنر در جامعهٔ پر از انتظارهای غیرواقعی
شروین حاجیپور از همان خوانندگانی است که بیآنکه قصدی داشته باشد، از دل یک احساس جمعی برآمد و ناگهان در میانهٔ صحنهای قرار گرفت که مرزهای هنر و سیاست در آن درهم میریزد؛ مسیری که نه او انتخابش کرده بود و نه برای آن آماده شده بود، اما جریان زمانه او را بیدرنگ به مرکز توجه یک منازعه سیاسی کشاند. به گزارش عصرایران، هنرمندی که همه زندگیاش موسیقی است اما به خاطر یک ترانهی صادقانه، انتظارات و نقشهایی بر دوش او گذاشته شد که نه خودش خواسته بود و نه توان برآوردنش را داشت. امروز که آلبومی منتشر کرده و برای آن مجوز گرفته، عدهای به او حمله میکنند و این تصمیم را خیانت، پروژه یا پشتپا زدن به مردم مینامند، در حالی که واقعیت نه اینقدر سیاهوسفید است و نه اینقدر ساده. شروین هیچوقت نگفته بود فعال سیاسی است یا قرار است پرچمدار مبارزه باشد. او فقط کاری را کرد که بلد بود: صدای مردم شدن با موسیقی. نه گروهی داشت، نه تشکیلاتی، نه شعاری داده بود بلکه توییت های مردم را به زبان شعر در ترانه” برای” خوانده بود. عجیب است که حالا از او انتظار میرود مانند یک مبارز حرفهای هزینه بدهد، در حالیکه کسانی که چنین انتظاری دارند در زندگی روزمره خود حتی حاضر نیستند هزار تومان از حقوقشان کم شود. بخش بزرگی از همین صداهای تند و طلبکار، پشت اکانتهای بینامونشان و تصویرهای جعلی پنهان شدهاند؛ کاربرانی که در نقد دیگران بیپروایند، اما خود کوچکترین ریسکی را برنمیتابند و حتی از انتشار یک نظر با…









